۱۰ شکل از شیطان پرستی در سراسر جهان

مشهورترین شکل شیطان پرستی کلیسای شیطان آنتوان لاوی در سان‌فرانسیسکو است. آنها معتقدان واقعی نیستند، و شیطان برای آنها فقط نماد “ضدیت” با ارزش‌های سنتی مسیحی است؛ ارزش‌هایی از قبیل هوی و هوس در مقابل پرهیزگاری یا انتقام در مقابل برگرداندنِ صورت برای پذیرشِ سیلی دوم.
هر چند، اشکال متعدد دیگری از شیطان پرستی وجود دارند که به اندازه‌ی کلیسای شیطان مشهور نشده‌اند. برخی از آنها مانند پیروان لاوی منکر خدا هستند، در حالی‌که برخی دیگر ابلیس را به عنوان یک موجود واقعی می‌پندارند. برخی از آنها تا اندازه‌ای از توجهات عمومی برخوردار شدند، ولی برخی دیگر کاملا گمنام ماندند. صرف‌نظر از این‌ها، پیروان صراط چپ برای بیان تفسیر خود از شیطان پرستی تدبیر‌های بسیاری اندیشیده‌اند. در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنید.

۱۰. فرقه معبد شیطان

فرقه معبد شیطان سازمانی است که عقاید حاکم در آن شاید با نظر بیشتر آدم‌ها در مورد شیطان پرستی متفاوت باشد. با این همه، اهداف‌شان ” ترغیب نیک‌خواهی و هم‌دلی” و “پذیرش ادراک و عدالت عملی” است. هم‌چون تفسیر آنتوان لاوی از شیطان‌پرستی، فرقه معبد شیطان نیز اعتقاد حقیقی به شیطان یا عبادت آن ندارند. آنها شیطان را به عنوان یک نماد می‌بینند – موجودی سرکش در مقابل استبداد و قدرت.
فرقه معبد شیطان صرف‌نظر از عدم اعتقاد به هر مذهب دیگری، خود را به عنوان یک مذهب تلقی می‌کند و معتقد است مذاهب دیگر به جای ادعاهای خرافی و ماوراء‌الطبیعی باید بر اساس علم و تفکر انتقادی رفتار کنند. شیطان پرستی همه‌ی چیزهایی را که یک مذهب باید ارائه کند به آنها ارائه می‌کند – چیزهایی از قبیل حس هویت، اعمال نمادین، و جامعه‌ای با اعتقادات یکسان.
فرقه معبد شیطان به این علت شهرت بدی پیدا کرد که در سخنرانی‌های آزاد پا را از حدود خود فراتر نهاد و از مسیحیت بنیادگرا شدیدا انتقاد کرد. این گروه بیش‌تر به خاطر ساخت مجسمه‌ی بَفِمِت( بت یا الهه‌ای در زمان قرون وسطای لاتین. م) در شهر دیترویت مشهور است، شهری که مسئولان‌اش با ساخت مجسمه‌ی ده فرمانموافقت کرده بود. پیروان فرقه معبد شیطان معتقداند اگر مسیحیان مجاز به ابراز عمومی مذهب‌شان باشند، پس آنها نیز این اجازه را خواهند داشت.
بعد از حکم هابی‌لابی(یک قاضی فدرال به‌طور موقت فروشگاه‌های هابی‌لابی را از الزامات و شرایط قانون بهداشت و درمان سال ۲۰۱۰ که کارگران را برای کنترل موالید، تحت پوشش بیمه قرار می‌دهد، معاف کرد. زیرا ادعا کرده است این قانون باورهای مذهبی آن را نقض می‌کند.[سایت موسسه مطالعات امریکا]. م) که سازمان‌های مذهبی را از فراهم کردن الزامات کنترل جمعیت معاف کرد، فرقه معبد شیطان تصمیم گرفت برای به چالش کشیدن قوانین ایالات متحده از موقعیت‌اش به عنوان یک مذهب استفاده کند. به ادعای آنها قوانین “رضایت آگاهانه” که پزشکان را مجبور می‌کند پیش از انجام سقط جنین اطلاعات مورد تایید دولت را به زن گوشزد کنند، با عقاید مذهبی‌شان در تضاد است زیرا از جانب اعضای این گروه برخی از این اطلاعات غیرعلمی تلقی می‌شوند.
فرقه معبد شیطان در ۲۰۱۳ مراسم “پینک مَس” (مراسم عشاء ربانی صورتی- مراسمی که در آن روح یک شخص مرده‌ی غیرهم‌جنس‌گرا را تبدیل به یک هم‌جنس‌گرا می‌کنند) را ‌بر سر مزار مادر فِرِد فِلپس (کشیشی که به شدت با هم‌جنس‌گرایی مخالفت می‌کند) برگزار کرد. فِلپس رییس کلیسای وستبرو باپتیست (کلیسایی دارای عقاید خاصی از جمله نفرت از هم‌جنس‌گرایی، نفرت از یهودیان، نفرت از مسلمانان، نفرت از هندوها و نفرت از سربازان امریکایی (حتی کشته‌شدگان) است[سایت ویکی‌پدیا]. م) است؛ این گروه مسیحی افراطی به خاطر عقاید ضدهم‌جنس‌گرایی‌شان منفور هستند. در آن مراسم عشاء ربانی صورتی یا همان پینک مس زوج‌های هم‌جنس‌گرا سر مزار مادر فِلپس همدیگر را بوسیدند تا روح‌اش در آن دنیا هم‌جنس‌گرا شود.

۹. لوسیفرگرایی

لوسیفری‌ها بیش‌تر به همان شیطان‌پرستان پیرو لاوی شبیه‌اند. بیشتر آنها غیرمذهبی هستند و لوسیفر را به عنوان یک نماد پذیرفته‌اند. ۱۱ نشان قدرت لوسیفری‌ها که توسط کلیسای بزرگ لوسیفر ایجاد شده است، نشان می‌دهند چگونه لوسیفر نماینده‌ی ارزش‌هایی نظیر خودمختاری و آزادی از “بردگی ذهنی” است. بر این اساس، لوسیفرگرایی بیش‌تر شبیه یک فلسفه است تا یک مذهب واقعی. کلیسای لوسیفری نوین هدف اصلی لوسیفرگرایی را کمک به آدم‌ها برای “پذیرش مسئولیت زندگی (آن‌ها) و عمل کردن به صورت یک نماد اخلاق فردی، با استفاده‌ی کامل از نیروی بالقوه‌ی نبوغ (آن‌ها) و در نتیجه استفاده‌ی بهینه از فرصت‌ها (آن‌ها)” اعلام می‌کند.
لوسیفری‌ها لوسیفر را یک موجود کاملا متفاوت با شیطان می‌دانند. کلیسای بزرگ لوسیفر اعتقاد دارد واژه‌ی “لوسیفر” (به معنی “حامل روشنایی” یا “ستاره‌ی صبح”) پیش از مسیحیت وجود داشته است و تغییر در ترجمه‌ها و تفسیرهای آن در طول تاریخ باعث شده تا لوسیفر و شیطان در مقام موجودی یکسان تلقی شوند.
شاید بزرگ‌ترین تفاوت میان شیطان‌پرستان لوسیفری‌ و پیروان لاوی آن است که لوسیفر(حامل روشنایی) نماد آگاهی است، در حالی‌که شیطان(ضدیت) نماینده‌ی نفس اماره و عصیان‌گری است. کلیسای بزرگ لوسیفر داستان آدم و حوا را به داستان یونان باستان در مورد پرومته(زئوس در عصر آفرینش انسان‌ها، پرومته را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش. پرومته دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتی خبر به زئوس رسید او را بر سر قله قاف (درقفقاز) برد و بست و به سزای اعمال خود رساند.[سایت ویکی‌پدیا ].م) تشبیه کرده است. این داستان به داستان انجیلی وسوسه‌ی آدم و حوا توسط مار در مورد خوردن میوه‌یدرخت ممنوعه بی‌شباهت نیست.
هدف نهایی لوسیفرگرایی کمک به هر فرد است تا بتواند شعله‌ی سیاهِ (آتش درون‌مان. آتشی که شامل عقل، تصور و هوای نفس است.[سایت کلیسای بزرگ لوسیفر].م) درون‌اش را شعله‌ور کند و به خودآگاهی برسد. لوسیفرگراها همه چیز را به پرسش فرا می‌خوانند، بر جهل درونی‌شان غلبه می‌کنند، و خواسته‌های نفسانی‌شان را با عقل‌شان به تعادل می‌رسانند.

۸. دوخداگرایی مسیحی

طبق گفته‌ی یک شیطان‌پرست چندخداگرا به نام دایان وِرا، دوخداگراییِ مسیحی بخش کوچکی از شیطان‌پرستیِ خداگرایانه است. این شکل از شیطان پرستی الهیات مسیحی را می‌پذیرد و اعتقاد به یک جنگ همیشگی میان خداوند و شیطان دارد. تفاوت عمده‌ در این جا است که این قبیل شیطان‌پرستان در این نبرد شیطان را حمایت می‌کنند. آنها اعتقاد دارند خداوند و شیطان قدرتمندترین موجودات جهان هستند و شیطان قدرت کافی برای غلبه بر خداوند را دارد و در نهایت فاتح این جنگ خواهد شد.
وِرا ادعا می‌کند ایده‌ی دوخداگرایی و جنگ خدایان از اعتقادات زرتشتی ریشه می‌گیرد که در آن جنگ دائمی میان اهورامزدا، خدای نور، و اهریمن، خدای تاریکی وجود دارد. برخی از این شیطان‌پرستان نه تنها ابلیس را ” بد” نمی‌دانند بلکه وی را به علت آن‌که به انسان‌ها دانش و آزادی می‌دهد ” خوب” می‌دانند، در حالی‌که اعتقاد دارند خداوند می‌خواهد انسان‌ها را به بند بکشد. بنابراین، دوخداگرایی مسیحی شکل معکوسی از مسیحیت است. شیطان یک قهرمان است، زیرا انسان را از شرارت و ظلم خدا آزاد می‌کند.

۷. شیطان‌پرستی ضدکیهانی

شیطان‌پرستی ضدکیهانی یا عرفان‌گرایی آشفته، معتقدند که نظم کیهانی که توسط خداوند آفریده شده است چیزی نیست جز یک دروغ بزرگ، و ماورای این توهم یک آشفتگی بی‌پایان و بی‌نظم است. یکی از متخصصان این شکل از شیطان‌پرستی یک مولف و پژوهش‌گر علوم غیبی است که برای خود نام وِکسیِر۲۱۸ را برگزیده است. وکسیر در یک مصاحبه بیان می‌کند به خدای قادرِ مطلقی اعتقاد دارد به نام دِمیِرج (جهان‌آفرین) که در مذهب نورس (گروهی بودند که بین قرون ۸ تا ۱۱ میلادی به زبان نروژی باستان حرف می‌زدند.[سایت ویکی‌پدیا ].م) به عنوان اُدین (خدای خدایان.م) تفسیر شده و همان خدای مسیحیت است. او محدودیت‌هایی – زمان، مکان و بدن- را آفرید تا روح آزادمان را به بند بکشد.
و در این هنگام شخصیت‌هایی نظیر لاکی (یکی از ایزدان اساطیر اسکاندیناوی. بسیاری معتقدند این نام از نام قدیمی نورس، لوکا گرفته شده به معنای بسته شده. این می‌تواند وجه تسمیه‌ای برای سرنوشت‌اش باشد. [سایت ویکی‌پدیا].م) و شیطان پا به عرصه نهادند. آنها علیه قانون ظالمانه‌ی دِمیِرج ظغیان کردند و تصمیم گرفتند قدرت‌اش را از بین ببرند. از میان دیگر خدایان ضدکیهانی می‌توان به تیامت (مادر نخستین خدای بابل.م)، بال (خدای باروری.م)، آسمودیوس و لیلیث( در تلمود نخستین همسر آدم معرفی شده است.م) اشاره کرد.
این شکل از شیطان پرستی مانند بیش‌ترِ گونه‌های غیر-لاوی، بسیار گمنام است و متاسفانه اطلاعات چندانی از آن در دسترس نیست. مشهورترین اعضای آن جان نودوِید، عضو یک گروه موسیقی بلک متال (از زیرشاخه‌های نهایی موسیقی هوی متال با ضرب‌آهنگ بالا و سریع، اشعار بیمار گونه، کلام هارش، همراه با جیغ‌های گوش‌خراش [سایت ویکی‌پدیا ].م) به نام دیسِکشن (کالبدشکافی.م) است. او یکی از اعضای فرقه معبد نور سیاه بود. نام پیشین آن گروه انسان‌گریزان لوسیفری بود؛ سازمانی با هدف از بین بردن نظام دِمیِرج و بازگرداندن جهان به وضعیت اصلی‌اش، یعنی آشفتگی. در این معبد از نیایش‌های بسیاری برای عبادت بت‌ها و موجودات مختلف به ویژه لیلیث استفاده می‌شد.

۶. شیطان‌پرستی متعالی

رپورتاژ

شیطان پرستی متعالی یک شکل منحصر به فرد از شیطان پرستی است که توسط مردی به نام مت”دِ لُرد” زِین (Matt “The Lord” Zane) به وجود آمد. طبق آن‌چه در چند صفحه‌ی ابتدایی کتاب‌اش با عنوان شیطان‌پرستی متعالی عنوان کرده است، وی ال‌اس‌دی مصرف می‌کرد و می‌توانست شیطان را ببیند که از بهشت طرد شده است، و بعد از آن تصویر دیگری می‌دید از مردی که پیش از تولدش با شیطان هم‌پیمان شد. طبق این پیمان، آن مرد باید از جهنم اجتناب می‌کرد، ولی در سراسر زندگی‌اش هرگز ندانست چگونه باید چنین معامله‌ای را انجام دهد. در عوض، وی دیگران را به جهنم راهنمایی ‌کرد در حالی‌که متاثر از این توهم فکر می‌کرد واقعا کار خداوند را انجام می‌دهد. زِین می‌گوید:
شیطان می‌خواست آن مرد هر آن‌چه را جهان به وی می‌دهد تجربه کند و به جای پذیرش اعتقادات خداوند، اعتقادات خودش را خلق کند. سفر مرد با تجربیات بسیاری همراه بود، که این تجربیات به دیگران الهام می‌بخشد که در مسیر مخالف اراده‌ی خداوند قدم بردارند و از خداوند جدا شوند. این جدایی همان جهنمی است که آدم‌ها به سوی‌اش می‌روند. این داستان هشداری راجع به لعنت ابدی نیست بلکه به تکامل روحانی اشاره می‌کند.
شیطان پرستی متعالی دقیقا شکلی از تکامل روحانی با هدف نهایی بیعت دوباره‌ی فرد با چیزی است که نمود شیطانی نام دارد. نمود شیطانی بخش پنهان شده‌ای از نفس است که از آگاهی جدا افتاده است. نمود شیطانی ما را از طریق کمک به پرورش آگاهی‌مان تحت تاثیر قرار می‌دهد. راه‌های بسیاری برای رسیدن به نمود شیطانی هر فرد وجود دارد، و برای قدم نهادن در راهی که مقابل هر فرد گسترده شده است اجباری وجود ندارد.

۵. دیوپرستی

دیو‌پرستی به صورت تحت‌الفظی یعنی “عبادت دیوان”، اگرچه دیوپرستان جدید واقعا دیگر دیوان را عبادت نمی‌کنند. در عوض، آنها با دیوان “کار می‌کنند” ؛ به این صورت که هر دیو به صورت یک نیروی یا انرژی است که در آیین‌ها یا جادوها به کمک فراخوانده می‌شود. دیوپرستان سنتی واقعا دیوان را عبادت می‌کردند؛ دیوانی که به ویژگی‌های‌شان تجسم انسانی می‌دادند.
توجه به این نکته ضروری است که لزوما همه‌ی دیوپرستان شیطان‌پرست نیستند، گرچه همه‌ی آنها به صورت بالقوه این ویژگی را دارند. هر دیوپرستی بتِ حامی‌اش را برمی‌گزیند، و مطمئنا در میان گزینه‌های مختلف، می‌توانند شیطان، نماینده‌ی عنصر آتش را نیز انتخاب کنند. هر چند، آنها می‌توانند از میان مذاهب مختلف دیو‌ان بسیاری را نیز در فهرست گزینش‌شان قرار دهند.
دیوپرستان سه تفسیر متفاوت و محتمل از دیوان دارند. تفسیر اول شبیه دیدگاه مسیحیان است – گناه‌کاران شرور و وسوسه‌گر. تفسیر دوم مربوط به دیوپرستان سنتی است – دیوان تجسم نیروهای انرژی هستند. تفسیر سوم این است که “به سبب معنی واژه‌ی دیو که همان قدرت خدایی است، دیوان شایسته‌ی خدایی هستند” (لازم به ذکر است دیو یکی از واژه‌های کهن است و قدمت آن به دوران آریاییان می‌رسد. دیوان گروهی از پروردگاران آریایی بوده‌اند. پس از جدایی ایرانیان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراه‌کنندگان و شیاطین خوانده شدند. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست.[سایت ویکی‌پدیا] در این متن، دیو به عنوان معادل برای واژه‌ی demon انتخاب شده است. م). صرف‌نظر از این‌ها، دیوپرستان اعتقاد دارند اعمال‌شان به تباهی یا جزای الهی نمی‌انجامد، زیرا این اعمال “صرفا در تداوم اسطوره‌هایی است که نسل به نسل از مذاهبی به جای مانده‌اند که مدت‌ها از زمان‌شان گذشته است.”

۴. سِتی‌ها (شیطان‌گراها.م)

فرقه معبد سِت توسط مایکل آکویینو تاسیس شد. آکویینو مرد دستِ راستِ لاوی بود که پس از فروش دفاتر روحانیت توسط وی، کلیسای شیطان را ترک کرد. این ایده‌ که لاوی بتواند از کلیسای شیطان کسب درآمد کند باعث شد اعضای زیادی از جمله راهبه‌ی اعظم لیلیث سینکلار، که نهایتا با آکویینو ازدواج کرد، از حضور در کلیسا انصراف دهند. آکویینو و دیگر جداشدگان، فرقه معبد ست را بنا نمودند که از جهات فلسفی با کلیسای شیطان تفاوت‌های زیادی داشت.
شیطان‌پرستان پیرو لاوی به هیچ گونه بت یا خدا اعتقاد ندارند، در حالی‌که شیطان‌گراها به یک موجودیت فوق‌بشری به نام ست (پادشاه حقیقی تاریکی و نام خداوند مرگ و عالم اموات در مصر باستان است [سایت ویکی‌پدیا ].م) “اعتقاد” دارند. ست در مصر باستان خدای خشونت و بی‌نظمی بود که عاقبت با نام خدای تاریکی به دشمنی با خدایان دیگر مصر پرداخت. به عبارت دیگر، ست “شیطان‌پرست اصلی است: ‘ خدایی’ علیه همه‌ی خدایان دروغین و ذهنی انسان”.
شیطان‌پرستان پیرو لاوی اعتقاد دارند هر یک از اعضا خدای خودشان، و در پی صعود به سوی الوهیت هستند. هدف شیطان‌گراها رسیدن به خپره (از اسطوره‌های مصر باستان هم به معنی سرگین‌چرخانان- نوعی سوسک- و هم به معنای قائم به ذات است. او در نزد شهروندان هلیوپولیس، نمودار طلوع خورشید بود و مانند سوسک، از جوهر خویش سر بر می‌آورد و زاده‌ی خویشتن است. خپره ایزد دگرگونی‌های حیات بود و همیشه از نو زاده می‌شد [سایت ویکی‌پدیا ].م) است؛ واژه‌ای مصری که تقریبا به این معنی است که ” من به وجود آمده‌ام”. شیطان‌گراها بر این باور هستند که هر فردی هرزگاهی به دنبال یک تجربه‌ی الهی می‌رود و همین‌طور این‌که از طریق توسعه‌ی نفسانی، جادو و روش‌های دیگر می‌توان تجربیات الهی بیش‌تری خلق کرد تا این‌که عاقبت به سطحی از الوهیت رسید. این مقصود نهایی انسان است.

۳. قرمزهای شیطانی

قرمزهای شیطانی به مفهوم سنتی به شیطان اعتقادی ندارند، بلکه آن را یک نیروی سیاه می‌دانند که از ازل وجود داشته است. تانی جاتسَنگ یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های قرمزهای شیطانی معتقد است که ریشه‌ی واژه‌ی شیطان(یا همان سِیتان در زبان انگلیسی.م) به ترکیبی از دو واژه‌ی پیش از سانسکریت برمی‌گردد: ست، واژه‌ای به معنی “تاریکی بی‌کران” و تان، که نشان می‌دهد چگونه این نیرو امتداد یافت و به همه چیز نفوذ کرد. به عبارت دیگر ست یعنی “وجود”، و تانیعنی ” تبدیل شدن به”. البته صحت یا نادرستی این ریشه‌یابی از واژه‌ی “شیطان” را نمی‌توان تایید کرد.
قانونِ تان چگونگی سرایتِ ست درون هر موجودی را توصیف می‌کند. هر مخلوقی به سرچشمه‌های وجودی خود متصل است، و این اتصالات شبکه‌ی پیچیده‌ای را ایجاد می‌کنند که این شبکه به پیدایش زندگی باز می‌شود. هر مخلوقی از ماهیت خویش پیروی می‌کند و به صورت طبیعی با جریان چاکرای خویش در آرامش به سر می‌برد. ۹ اصلِ موضوعه‌ی شیطانی بر اساس این عقاید شرح داده می‌شوند؛ به این گونه که هر موجودی متاثر از نیروی درونی‌اش دائما در حال تغییر است و بر اساس محیط اطراف‌اش به تکامل می‌رسد.
کسانی که مقابل ماهیت‌شان می‌ایستند، کیپلاث( کسانی که با گرایش‌های خویش در تضاد هستند. م) نامیده می‌شوند. طبق آموزه‌های قرمزهای شیطانی، کسی که به شخص یا مخلوق دیگر بی‌حرمتی می‌کند یا مقابل خویش می‌ایستد عمل شرورانه‌ای مرتکب شده است:
بی‌حرمتی به وجودِ هر مخلوق، سرپیچی از تمامیِ ‌اصول زندگی تلقی می‌شود.[…] بی‌حرمتی به معنیِ ارج نگذاشتن به مخلوقات دیگر است؛ یا این‌که یک انسان به آن‌چه انسانی از نوع دیگر بر اساس موجودیت یافته است، احترام نگذارد. این بی‌حرمتی شرورانه است، و مثل جنگیدن علیهتاریکی بزرگ و بنابراین جنگیدن علیه خویشتن است. روح سیاه در انسانِ دیگر همان روح سیاهی است که در شخص متخاصم وجود دارد. و آن روح سیاه می‌تواند از خروج از پوسته‌اش سر باز زند.

۲. شیطان پرستی چندایزدی

شیطان پرستی چندایزدی دقیقا شبیه اعتقاد به وجود چندین خدا در مقابل اعتقاد به وجود یک خدا است. مشهورترین سازمان شیطان پرستی چندایزدی کلیسای عزازیل در شهر نیویورک است که درهایش به روی همه‌ی شیطان‌پرستان، پژوهش‌گران علوم غیبی و پیروان صراط چپ باز است. آنها بت‌های متفاوت و متعددی را گرامی می‌دارند.
کلیسای عزازیل به آن‌چه آن را ” خدایانِ برخاسته از غربِ جدید” می‌نامد، تمرکز دارد – شیطان/عزازیل(یک شخصیت در اساطیر عبری است که نخستین بار در عهد عتیق ظاهر شد. در قرآن نامی از عزازیل برده نشده است. با وجود این، در برخی متون اسلامی نام عزازیل به عنوان نام اصلی ابلیس آورده شده است.[سایت ویکی‌پدیا]. م)، لیلیث، پرومته، ایشتار(نام یکی از الهه‌های آشوری است. در اسطوره‌ها او را ایزدبانوی نشاط عشق می‌دانند. [سایت ویکی‌پدیا]. م)، پان و لوسیفرِ سوفیا. (سوفیا یک الهه‌ی اسرارآمیز بود که تشابهات زیادی با داستان لوسیفر و همین‌طور با داستان آدم و حوا داشت). همه‌ی این خدایان از جانب ادیان ابراهیمی بدجنس و شرور تلقی شده‌اند، با وجود این، آنها از یک سو، نماینده‌ی ارزش‌ها و اصولی هستند که کلیسای عزازیل قویاً بر آنها استوار است و از سویی دیگر، نماینده‌ی گرایش‌های اجتماعی هستند که از جانب جناحِ راست مذهبی تقبیح شده‌اند. برای مثال، پرومته نماینده‌ی دانش و ادراک، و ایشتار نماینده‌ی طبیعت و تمایلات جنسی است. از همه مهم‌تر شیطان است که از طریق به چالش کشیدن و طرف سوال قرار دادن اصول عقاید، آدم‌ها را به تفکر ترغیب می‌کند.
کلیسای عزازیل خدایان را به شیوه‌ی سنتی عبادت نمی‌کند. بلکه، آنها خدایان‌شان را محترم و گرامی می‌دارند و اغلب به سمت یک یا چند خدا کشیده می‌شوند. آنها منکر وجود خدا هستند، و معتقدند قلمروی خدایان به طور کامل برای هیچ انسانی قابل شناسایی نیست، و بنابراین پیرو فلسفه‌ای هستند که آن را اکنون‌گرایی می‌نامند. کلیسای عزازیل به شدت اعتقاد دارد خدایان، خود را در امور انسانی ظاهر می‌کنند، اموری هم‌چون جامعه، اقتصاد و گرایش‌های مذهبی.

۱. فرقه‌ی کاتولو

کاتولو، فرقه‌ی کوچک عجیبی است که نوشته‌های نویسنده‌ای به نام اچ.پی. لاوکرفت را با شیطان پرستی ، جادوی سیاه و صراط چپ در هم آمیخته‌اند. وِنجِر سِیتانیس، موسس این فرقه، اذعان می‌کند اغلب آدم‌ها نوشته‌های لاورکرفت را حقیقی نمی‌پندارند. وی در این مورد این‌گونه پاسخ می‌دهد: “حقیقتی وجود ندارد. آن‌چه ذهن انسان حقیقی می‌پندارد، اصلا وجود ندارد”. سِیتانیس ادعا می‌کند هر فرد درونِ الگویی به نامحقیقت پذیرفته شده‌ی عمومی محبوس است، و وی قادر است حقیقت درون‌اش را طبق اراده‌اش به هر شکلی درآورد.
سِیتانیس می‌نویسد: “خیلی وقت پیش، تصمیم گرفتم به کاتولو، شیطان، نایِرلاثوتِپ، یوگ سُثُث(هر دو شخصیت‌های داستان‌های لاورکرفت هستند.م)، و تسالال اعتقاد آورم. اعتقاد من به این موجودات پلیدِ ژلاتینی، بال‌دار، کفرآمیز و به شکل تهوع‌آوری مجعد قدرت می‌دهد.”
فرقه‌ی کاتولو مدعی هستند کهنه‌ایزدان (اصطلاحی برای بت یا هر موجود فراطبیعی باستانی. و همین‌طور، یک اصطلاح مبهم که در داستان کاتولو به بیگانگان ظاهرا زنده‌ای اشاره دارد که نقش زیادی در رمان کوه‌های دیوانگی( ۱۹۳۶) اثر لاورکرفت دارند. [سایت ویکی‌پدیا] واژه‌ی کهنه‌ایزدان به عنوان معادل Old Ones انتخاب شده است. م) بی‌نهایت سال پیش در زمین زندگی می‌کردند و دانش تاریکی، ممنوعه و محرمانه‌شان را به انسان‌ها منتقل کردند. خدایان ضعیف‌تر به زنجیره کشیده شدند و بر آنها تازیانه زده شد، و جهان با خون آنها خلق شد. برخی از خدایان ضعیف‌تری که زنده ماندند، تصمیم گرفتند خود را از زنجیر برهانند و کهنه‌ایزدان را از زمین بیرون کنند.
فرقه‌ی کاتولو کهنه‌ایزدان را مانند دیدگاهی که شیطان‌پرستان نسبت به لوسیفر دارند، موجوداتی می‌بینند که می‌خواهند به انسان دانش بیاموزند و آنها را از بردگی رهایی دهند. فرقه‌ی کاتولو معتقد است اکثریت موجودات بشری زندگی‌شان را در زندان حقیقت پذیرفته شده‌ی عمومیسپری می‌کنند و درد و رنج‌شان بهخدایان ضعیف‌تر انرژی می‌دهد. تنها راه رهایی از این زندان، بیداری و دست‌یابی به آگاهی حقیقی است.حقیقت والاتری که اعضای فرقه‌ی کاتولو به آن اشاره می‌کنند نام‌های دیگری نیز دارد، از قبیل شعله‌ی سیاه، نشان شیطان، موهبت شیطان، یا ندای کاتولو.
همه‌ی خدایان شرور – کاتولو، شیطان، لاکی و غیره – را می‌توان صرفا در امتداد “جوهره‌ی سیاه بدون شکلی” تلقی کرد که تحت حقیقت پذیرفته شده‌ی عمومی قرار دارند. این خدایان را می‌توان واقعی یا نمادین دانست؛ و اهمیتی هم ندارد افراد مختلف چه تفسیری از آنها داشته باشند. همه‌ی آنها نماینده‌ی مفهومِخودتوانمندسازی هستند؛ مفهومی که به عنوان عالی‌ترین قانون این فرقه شناخته می‌شود.
نویسنده‌ی این مطلب، پاتریک دبلیو. دون فارغ‌التحصیل رشته‌ی روان‌شناسی و کسب‌وکار از دانشگاه چامینِید هونولولو است. وی درحال‌حاضر به عنوان یک بازاریاب تمام‌وقت و نویسنده‌ی آزاد نیمه‌وقت فعالیت می‌کند.

نوشته‌های مرتبط