15 فیلم گانگستری که هر کارآفرین باید ببیند و درسهایی که باید بیاموزد
گانگسترها در اوایل قرن 20ام جذبهی زیادی داشتند، برای همین هالیوود که همیشه به دنبال گرایشهای جدید است، با اشتیاق به آن روی آورد. اینگونه فیلمها و سریالها در زمان متوقف نشدهاند. برخی از به یاد ماندنیترین فیلمهای تمام دورهها در این ژانر فیلم گانگستری هستند، ژانری که بهطور مختصر به بسیاری از عوامل تشکیلدهندهی آمریکا، از جمله روحیهی کارآفرینی، اشاره میکنند.
البته کارآفرینان در این موارد خارج از قانون کار میکنند، که توصیه نمیشود (نکتهای که تمام این فیلمها معمولا به آن اشاره میکنند). اما اگر از منظر صاحب یک کسب و کار این فیلمها را تماشا کنیم، در هر یک از آنها درسی نهفته است که همهی ما باید به خاطر بسپاریم.
در کلاسهای کسب و کار شرکت کنید تا تامین مالی، مدیریت، و تحلیل داده را بیاموزید. این فیلمها را تماشا کنید تا قواعد بنیادی به شیوهای واضح برایتان نمایش داده شود.
و مراقب باشید: ما نمیتوانیم از برخی عوامل ویرانگر اجتناب کنیم.
سگهای انباری
درس: حرفهای باشید
این فیلم – اولین و با این حال بهترین فیلم کوئنتین تارانتینو – بازنمای موفقترین فیلم در زمینهی “سقوط دزدان” است، که 6 شخصیت دارد (همهی شخصیتها دارای اسم رمز از رنگها هستند)، سرکردهی یک گروه گانگستری و پسرش در توری از دروغها گیر افتادهاند. و سپس آقای صورتی را (استیو بوشمی) میبینیم.
وقتی نقشههای این گروه شکست میخورد، و آدمها مرتکب اشتباه میشوند و مسائل شخصی میشود، آقای صورتی است که سعی میکند نقشهها را ادامه دهد. در مقطعی از زمان، او از دیگران عاجزانه درخواست میکند: “بسه بچهها، هیچکس اینو نمیخواد. ما باید حرفهای باشیم!” این بار که اوضاع کسب و کارتان به هم ریخت بد نیست این جمله را به یاد داشتهباشید. خونسرد بمانید، حرفهای بمانید. همچنین باید بدانید آقای صورتی در نهایت بهترین شخصیت فیلم است.
تقاطع میلر
درس: بیش از توانتان خودتان را درگیر نکنید
این فیلم تحسین برانگیز از برادران کوئن (که اقتباس بسیار نزدیکی از “کلید شیشهای” اثر داشیل همت است) روی گانگسترهای دورهی رکود بزرگ تمرکز دارد و برخی از هوشمندانهترین و ظریفترین دیالوگهایی را که تا به حال در یک فیلم گانگستری ارائه شدهاست به نمایش میگذارد. و هر چند ما میتوانیم دربارهی بازی فوقالعادهی آلبرت فینی و گابریل بیرن مدتها صحبت کنیم، برای هدفی که اینجا داریم روی شخصیت محوری برنی برنباوم (جان تورتورو) تمرکز میکنیم.
برنی یک گانگستر خردهپا است، که وقتی یکی از آدمهای بزرگ و خطرناک به او عطوفت نشان میدهد، سعی میکند شرایط اجرای نقشهای را فراهم میکند. تلاش او برای فریب و اخاذی از مردی راستدست که سرکرده گروه گانگسترها است به مشکلات بسیار و نهایتا نابودی خودش منجر میشود. برنی را به یاد داشتهباشید: جایگاه خودتان را بیابید و آن را حفظ کنید.
رفتگان (The Departed)
درس: اطلاعات قدرت است
مارتین اسکورسیزی فیلمهای زیادی دربارهی گانگسترها ساخته است، و این بهترین فیلم او است. معمولا محل وقوع فیلمهای اسکورسیزی در نیویورک است اما این بار نیویورک جای خود را به بوستون دادهاست. لئوناردو دی کاپریو و مت دیمون نقش پلیس و یک عضو مافیا را بازی میکنند که هریک در جبههی دیگر نفوذ کردهاند تا از درون اطلاعات ارزشمند را به دست بیاورند. در کل این فیلم حول ایدهی فریب و نیز اهمیت اطلاعات و پیامدهای ویرانکنندهی نبود آن برای آدمها ساخته شدهاست.
با اینکه توصیه نمیشود برای کسب و کارتان جاسوس بگیرید – البته سان تزو قطعا اینطور فکر میکند – صحنه به صحنهی این فیلم اهمیت داشتن اطلاعات را به تصویر میکشد و اینکه چگونه میتواند به موفقیت منجر شود. و چگونه نداشتن اطلاعات میتواند به شکست منجر شود.
در بروژ
درس: هرگز برای تغییر خیلی دیر نیست
این کمدی سیاه دربارهی دو قاتل اجیرشده است. این دو پس از اینکه یکی از آنها یعنی ری (کالین فارل) اتفاقا هنگام کار به شخص اشتباه شلیک میکند، در شهر بروژ مخفی میشوند، و منتظر سرنوشتشان هستند. رئیس به زوج کاری او، کن (برندان گلیسون) گفتهاست مجبور خواهدبود ری را بکشد. این بهای اشتباه یک قاتل اجیرشده است.
اینکه کن در باقی فیلم چگونه با این دستور و رفتار خودش کنار میآید، برای یک کارآفرین زیرک درس خوبی دارد دربارهی اینکه چگونه وقتی پی میبرید تصمیمات قبلی شما را در مسیر اشتباه قرار دادهاست، تغییراتی صورت بدهید. اعتراف به اشتباه و تغییر روش، به جای اینکه با سرسختی به مسیری بچسبید که در گذشته انتخاب کردهاید، در اغلب موارد حرکتی عاقلانه است.
شیفت شب
درس: ایدههایتان را به دقت بررسی کنید
عجب! شیفت شب یک کمدی است که مایکل کیتون و هنری وینکلر نقشهای اصلی آن را بازی میکنند، به عنوان 2 فرد که یک روسپیخانه را از یک بایگانی اداره میکنند. آنها دقیقا گانگستر نیستند، اما تصمیم گرفتهاند در عرصهی گانگستری کار کنند، و قابل پیشبینی است که پیامدهای بدی در انتظارشان است. درس اصلی برای کارآفرینان: قبل از اجرایی کردن ایدههایتان دربارهی آنها کاملا فکر کنید. اگر ایدهای در تئوری قابل اجرا نیست، قطعا در عمل نیز اینطور نخواهدبود.
همچنین این فیلم ارزش نام بردن دارد چون شخصیت کیتون، بیل بلیزجوسکی، حقیقتا یکی از پرانرژیترین کارآفرینانی است که تاکنون به تصویر کشیده شدهاست، که در صحنه به صحنهی فلیم ایدههای سرکش او را نشان میدهد که آنها را روی یک نوار ضبط میکند. برخی ایدههای محبوب: مایونز را مستقیما با تن ماهی ترکیب کنید. همچنین کاغذ خوراکی.
صورت زخمی
درس: اگر یک معامله بیش از حد خوب به نظر میرسد …
صورت زخمی که در ابتدای اکرانش در 1983 – عمدتا به علت خشونت بسیار زیاد آن- با واکنشهای مختلفی رو به رو شد، به یکی از شناختهشدهترین فیلمهای گانگستری تبدیل شدهاست. آل پاچینو نقش یک مهاجر کوبایی به نام تونی موتانا را ایفا میکند که به یک قاچاقچی تبدیل میشود. هرچند او نهایتا موفق میشود، اما اوضاع خوب شروع نمیشود.
در یک صحنهی محوری در اوایل فیلم، یک عضو دغلباز مافیا به تونی و دوستاناش فرصتی را پیشنهاد میکند تا با کلمبیاییها وارد معاملهی مواد مخدر شوند. در آن زمان آنها به شغل ظرفشویی مشغول هستند و برای به دست آوردن پول زیاد از این فرصت استقبال میکنند. اما اوضاع خراب میشود- وقتی یک اره برقی بخشی از یک جلسهی کاری است، این نشانهی خوبی نیست. این بار که یک معاملهی ظاهرا عالی به شما پیشنهاد شد، به تونی در اتاق آن هتل در میامی فکر کنید. شاید بخواهید دوباره دربارهاش فکر کنید.
خانوادهی سوپرانو
درس: مسائل شخصی را از مسائل حرفهای جدا کنید
باشد، این یک فیلم نیست، آیا فکر می کنید ما بدون ذکر نام تونی سوپرانو، معروفترین گانگستر در داستانهای آمریکایی، این موضوع را به پایان می رسانیم؟ فکر نمیکردید، درست است؟ خانوادهی سوپرانو به 6 دلیل تماشاگران شبکهی اچبیاُ را به تماشای هفتگی دشواریهای ادارهی یک خانوادهی مافیایی دعوت، و درسهای بیشمار برای صاحبان کسب و کار ارائه میکرد.
ما روی این درس تمرکز خواهیمکرد: هرگز مسائل شخصی و حرفهای را قاطی نکنید. هرچند این درس در بسیاری از داستانهای گانگستری وجود دارد، اما هیچ جا واضحتر این فیلم با تونی سوپرانو (جمیز گاندولفینی) نیست. هر بار مشکلات تونی با فردی در خانوادهاش (عمو جونیور، پسرعمو کریستفر، مادر خودش) آغاز میشود که در کسب و کارش و گاهی در نقشهی قتل او اختلال ایجاد میکند. هرچند “کسب و کار خانوادگی” یک شاخصهی شناختهشدهی آمریکایی است، اما شما باید حداقل نسبت به آن دسته از اعضای خانواده که برای روابط کاری انتخاب میکنید بینهایت دقت کنید. یا کلا از کار با اعضای خانواده اجتناب کنید.
روز تعلیم
درس: هرگز به چیزی که نیستی تظاهر نکن
شاید هیچ فیلم دیگری در این فهرست مشکلات ناشی از تظاهر به چیزی که نیستید را نشان ندهد – این یک مشکل جدی برای هر کارآفرین است؛ چون صداقت، نظم، و درستکاری بنیان کسب و کار است.
این فیلم ما را با آلونز هریس (دنزل واشنگتن) آشنا میکند، یک افسر پرافتخار در ادارهی پلیس مبارزه با مواد مخدر لسآنجلس. او یک گانگستر نیز هست، که از مقام شغلیاش برای کلاهبرداری، دزدی، قلدری و کنترل جرم، حتی در میان اعضای گروه گانگستری محلهی خودش استفاده میکند. حتی تماشای اینکه هریس تمام این کارها را با هم انجام میدهد طاقتفرسا است. اینکه چگونه همهی کارها به هم میریزد داستانی هشداردهنده برای کسانی است که فکر میکنند کلاهبرداری و میانبر تنها راه رسیدن به موفقیت است.
گانگستر آمریکایی
درس: هرگز اجازه ندهید موفقیت باعث شود خودتان را گم کنید
سخت است که در برابر وسوسهی فخر فروشی با موفقیت مقاومت کنید. به جای اینکه روی اهدافتان متمرکز بمانید، تصمیم میگیرید دنیا را باخبر کنید که “شما توانستید.” این به هیچ وجه حرکت عاقلانهای نیست. هیچ فیلمی این را بهتر از یک صحنهی محوری در این فیلم نشان نمیدهد. نقشهای اصلی فیلم گانگستر آمریکایی به عهدهی دنزل واشنگتن در نقش یک گانگستر در منطقهی هارلم به نام فرانک لوکاس است، و راسل کرو در این فیلم ها نقش افسر پلیسی را دارد که می کوشد قدرت او را بگیرد.
لحظهی عظیم در “در مبارزهی قرن” فرا میرسد، یعنی مسابقهی قهرمانانهی بوکس در 1971 بین جو فریزر و محمد علی. لوکاس که سالها روی کسب و کارش متمرکز، و پایبند به اصل جلب توجه نکردن است، با لباسهایی پر رزق و برق در مبارزه حاضر میشود و در جایگاهی حتی بهتر از گانگسترهای ایتالیایی مینشیند. این باعث میشود هم پلیس و هم شخصیتهای مجرم دیگر متوجه او شوند، و سقوط طولانی و سخت او آغاز میشود. متمرکز و پایبند بمانید. تنها کسی که باید بداند شما موفق شدهاید خودتان هستید.
دار و دستههای نیویورکی
درس: کسب و کار بازی مجموع – صفر نیست
آمریکاییها کمی درگیر برنده و بازنده هستند. رواج داشتن گفتههایی مانند “رتبهی دوم در واقع اولین رتبهی آخر است” و “برنده شدن همهچیز نیست، تنها چیز است” دلیل دارد. اما کسب و کار بازی فوتبال نیست. به ازای هر برنده یک بازنده وجود ندارد.
دار و دستههای نیویورکی، اثری از مارتین اسکورسیزی که فیلم دیگری با محوریت جرم و جنایت است، در واقع یک فیلم انتقامی است. زمان فیلم در ابتدا در طول جنگ جهانی دوم است، و داستان حول مرد جوانی به نام آمستردام (لئوناردو دیکاپریو) است که میخواهد ویلیام کاتینگ (با بازی دانیل دی لوئیس)، سردستهی گانگسترها را بکشد تا انتقام مرگ پدرش را بگیرد. اما مضمون شکست دشمن و به دست گرفتن کنترل کامل در تمام فیلم جریان دارد، از درگیری ذهنی کاتینگ با نابود کردن مهاجران گرفته تا نزاعهای سیاسی در مرکز حزب دموکرات – جمهوریخواه.
تمام این مسائل در آشوب یکسوم پایانی فیلم به اوج میرسد. درگیری ذهنی برای محو کردن دشمن راه رسیدن به موفقیت نیست. طرز فکری به غیر از این باعث میشود آدمها در خیابان با چاقو و ساطور جان به هم میافتند، البته بهطور کنایی.
کلکسیون دونالدسون
درس: مراقبت رویدادهای فعلی باشید
معمولا این فیلم در گروه “رومانتیکترینها” قرار میگیرد، اما با ما اینجا بمانید. این فیلم کلاسیک دربارهی یک مرد آمریکایی به نام ریک است که در طول جنگ جهانی دوم یک باشگاه شبانه را در آفریقای شمالی اداره میکند. دراین فیلم همهی افراد به ریک مربوط میشوند. ریک، که نقش او را همفری بوگارت بازی میکند، به عنوان یک کارآفرین فرصتطلب، گانگستر خوبی نیست، هرچند چون یکی از “فرصتهایش” راه اندازی یک قمارخانهی غیرمجاز در پشت کافهاش است، واجد شرایط این فهرست است.
با این حال همهچیز ناگهان در صحنهای متوقف میشود که پلیس فرانسه تصمیم میگیرد به باشگاهی یورش ببرد که قبلا از شر مسئولین در امان بود یا حداقل توجهی به آن نداشتند. و موضوع مهمتر این است که آلمانیها در حال رفتن به آفریقا هستند، که این برای ریک زیرک دردسرهای احتمالی بیشتری از سوی دولت ایجاد میکند.
هرچند احتمال اینکه پلیس به کسب و کار شما یورش بیاورد کم است، اما خوب است چشمانداز سیاسی و تغییرات احتمالی در قانون را در نظر داشتهباشید. شما فقط میتوانید امیدوار باشید که آن را به سبک ریک مدیریت کنید.
رفقای خوب
درس: بیش از حد متنوع کار نکنید
رفقای خوب برای اساس زندگینامهی هنری هیل است، کسی که 25 سال برای یک گروه گانگستری کار میکرد. این فیلم چیزهای زیادی برای دوست داشتن دارد، اما درس به یاد ماندنی آن برای کارآفرینان در دربارهی مشکلات ناشی از دست داشتن در فعالیتهای زیاد است.
وقتی فیلم به لحظهی اوج میرسد، کارگردان مارتین اسکورسیز صحنهای بسیار طولانی، بسیار پیچیده انتخاب میکند که تمام رشتههای زندگی هنری را متمرکز کند. هنری (ری لیوتا) که مدتها قبل ماهیت نسبتا سادهی کسب و کار سرقت برای گروه گانگستری را کنار گذاشتهاست، یک روز طوفانی را به انجام یک معاملهی اسلحه، انجام عمل مواد مخدر، فرستادن پرستار بچهاش به عنوان پیک مواد مخدر به فرودگاه، فرار از هلیکوپتر پلیس، و از همه عجیبتر درست کردن اسپاگتی برای شام سپری میکند.
این برای کارآفرینان صحنهای محوری است که باید به ذهن بسپارند: وقتی خودشان را درگیر کارهای بیش از حد متنوع مییابند و هیچ کاری را به خوبی انجام نمیدهند.
کازینو
درس: بدانید موفقیت برای شما شبیه به چه چیزی است
از خودتان بپرسید واقعا از کسب و کار و زندگی چه میخواهید. نه فقط اصطلاحات مبهم مانند “موفقیت” یا اهداف کوتاه مدت مانند افزایش سهم بازار، بلکه باید یک هدف نهایی حقیقی داشتهباشید. پاسخ این سوال آسان نیست؟ متاسفانه یک ایدهی قطعی دربارهی اینکه موفقیت شبیه به چه چیزی است اغلب اوقات خلأیی بزرگ در طرح یک کسب و کار کوچک است.
یکی از جالبترین جوانب کازینو، تاثیر متقابل بین زوج کاری سم (رابرت دنیرو) و نیکی (جو پسکی، همیشه در حال فرار) است. سم میداند چه میخواهد. برای او ادارهی یک کازینو سودآور و وجه اجتماعی ممتاز در لاس وگاس هدف است. فقط ادارهی کازینو به بهترین نحو ممکن، با تمام جزئیات، برای او خوشی میآورد. او میگوید: “وگاس برای من مانند یک رویا بود. مشکل این بود که نیکی وگاس خاص خودش را رویاپردازی میکرد.”
به نظر میرسد نیکی، که اجیرشدهی یک گروه گانگستری است، هرگز راضی نمیشود. او که همیشه موفق بودهاست، با راه اندازی کسب و کار جانبی خودش شروع میکند به سرپیچی از قانون و دستورات گروه گانگستری، که نهایتا باعث میشود همهچیز به هم بریزد. نیازی به گفتن نیست که این داستان پایان بدی دارد، بهویژه برای نیکی. دانستن اینکه چه میخواهید و موفقیت چیست، یک ابزار قدرتمند است.
پدرخوانده 2
درس: زوجهای کاری کسب و کارتان را بشناسید
هر روز، داستانهایی دربارهی 2 کسب و کار میشنویم که باعث یافتن یک رابطه میشود. در روابط شکاف ایجاد میشود. محصولات کیفیت لازم را ندارد. به وعدهها سر موعد مقرر عمل نمیشود. تحویلها انجام نمیشود.
اگر میخواهید یک یادآور عینی داشتهباشید که چرا باید در انتخاب زوج کاری بسیار دقت کنید، هیچ مثالی بهتر از پدرخوانده 2 وجود ندارد (که میتوان به آن عنوان دیگری مانند “کمی بیشتر از همان چیزی که هست، اما بهتر” داد). در اینجا مایکل کورلئونه با هایمن راث (لی استراسبرگ) وارد یک معاملهی کاری میشود که شامل کار کردن با مسئولان فاسد در دولت کوبا است. یک مشکل بزرگ این است که دولت در آستانهی فروپاشی است. مشکل بزرگتر این است که راث در واقع نقشهی قتل مایکل را دارد.
شخصیت راث نهتنها بیرحمی برخی آدمها را در کسب و کار نشان میدهد، بلکه نشان میدهد آدمهای نمکنشناس چگونه عامدانه شما را گمراه میکنند. شما نباید در طرف دیگر میز فردی مانند راث را داشتهباشید.