۱۲۰ چیستان سخت با جواب که بسیار مهیج و جالب هستند
کسی هست که به چیستان علاقه نداشته باشد؟ چیستان و معما نه تنها جذاب و سرگرمکننده هستند، بلکه مغز را نیز به فعالیت وا میدارند و باعث میشوند خلاقیتمان بیشتر شود. به علاوه، حتی اگر حوصله ی حل کردن چیستان را نداشته باشید، با استفاده از معماها و چیستان های زیر میتوانید میزان هوش دوستان و افراد خانوادهتان را بسنجید. در ادامه، به ۱۲۰ چیستان سخت و جذاب، و پاسخهای آنها اشاره میکنیم؛ این چیستان ها شامل معماهای منطقی، چالشی، و معماهای مخصوص بزرگسالان هستند! میزان هوشتان را امتحان کنید و ببینید کدامیک از این چیستان ها را میتوانید پاسخ دهید.
چیستان
۱. من هر روز صورت اصلاح میکنم، ولی ریشام همیشه به یک اندازه است. من چه کسی هستم؟
۲. مورد نادری هستم که در من، “امروز” قبل از “دیروز” میآید. من چه هستم؟
۳. آن چیست که روی آب میشکند، ولی هرگز روی خشکی نمیشکند؟
۴. آن چیست که قابل اندازهگیری هست، ولی قابل مشاهده نیست؟
۵. آن چیست که خورشید میپزدش، دست میچیندش، پا بر آن گذاشته میشود، و خورده میشود؟
۶. سربازان به صف، ایستاده به خط، دو ردیف بلند در کنار هم، یکی تصمیم میگیرد، ردیفها با هم باشند یا جدا. آن چیست؟
۷. یک بار میچرخم، آنچه بیرون است داخل نخواهد شد. یک بار دیگر میچرخم، آنچه داخل است بیرون نخواهد شد. من چه هستم؟
۸. وقتی رویام آب میریزند، واردم نمیشود؛ وقتی زیاد حرکت میکنم، از من مایع خارج میشود؛ وقتی رویام میزنند، رنگام عوض میشود؛ و وقتی رنگام عوض میشود، طیف گستردهای دارد؛ چیز بسیار پیچیدهای را پوشاندهام، با این حال خیلی نرم و انعطافپذیرم. من چه هستم؟
۹. دو بار در ”جاودانگی” تکرار میشوم، و همیشه داخل ”خانه” هستم. من چیستام؟
۱۰. پرتو میافکنم، روشن میکنم، و نور سفید میپراکنم؛ میتوانم روزت را با یک پرتوی نور روشن کنم؛ همهی آدمها را جذب و مسحور میکنم؛ میتوانم قهرها را آشتی دهم. من چه هستم؟
۱۱. فقط آرایشگر شهر سِویا میتواند صورت تمام مردان ساکن شهر سویا را اصلاح میکند. هیچ مردی در شهر سویا اجازه ندارد صورت خود را اصلاح کند. آرایشگر شهر سویا در همین شهر زندگی میکند. پس، چه کسی صورت آرایشگر شهر سویا را اصلاح میکند؟
۱۲. تا وقتی من را به کس دیگری ندهی، نمیتوانی نگهام داری. من چیستام؟
۱۳. سه پزشک گفتند، رابرت برادرمان است؛ رابرت میگوید، هیچ برادری ندارد. کدامشان دروغ میگویند؟
۱۴. ده عدد ماهی داخل یک تانکر در بسته قرار دارند. دو عدد از آنها غرق میشوند، چهارتایشان فرار میکنند، و سهتایشان میمیرند. اکنون، چند ماهی داخل تانکر هستند؟
چیستان ۱۵: دو مرد در حال بازی شطرنج هستند. آنها تاکنون پنج دست شطرنج بازی کردهاند؛ و هر کدام سه بار بردهاند. چهطور ممکن است؟
۱۶. عدد ۱۰۰۰ را به ۴۰ اضافه کنید؛ ۱۰۰۰تای دیگر به آن اضافه کنید، و سپس به علاوهی ۳۰ کنید. ۱۰۰۰تای دیگر نیز به آن اضافه کنید، و سپس به علاوهی ۲۰ کنید. اکنون ۱۰۰۰تای دیگر نیز اضافه کنید، و به علاوهی ۱۰ کنید. حاصل چه عددی میشود؟
۱۷. آن چیست که از شهرها و سرزمینها عبور میکند، ولی هرگز حرکت نمیکند؟
۱۸. مجموع سن پدر و پسر ۶۶ سال است. عدد سن پدر برعکس سن پسر است. هر کدام چند سال دارند؟
۱۹. هر پنج خواهر سرگرم انجام کاری است. زهره در حال خواندن کتاب است، یگانه در حال آشپزی است، مریم در حال شطرنج بازی کردن است، زهرا نیز در حال شستن لباسها است. پنجمین خواهر در حال انجام چه کاری است؟
چیستان ۲۰: در وسط “تهران” قطعا چه چیزی پیدا میشود؟
۲۱. کسی که آن را میسازند، نیازی به آن ندارند. کسی که آن را میخرد، از آن استفادهای نمیکند. کسی که از آن استفاده میکند، نمیتواند آن را ببیند یا حتی احساس کند. آن چیست؟
۲۲. جادوگری بر روی یک سطح بتونی ایستاده، دستاش را باز کرده، و یک تخم مرغ خام در دستاش گرفته است. وی بدون هیچ وسیلهای میتواند تخم مرغ را بدون آن که پوستهاش را بشکند، ۶۰ سانتیمتر به سمت پایین رها کند. چگونه این کار را انجام میدهد؟
۲۳. مردی واردی یک گالری هنری میشود و بر روی یک نقاشی خاص تمرکز میکند. متصدی موزه متوجهی این مسئله میشود، و از مرد میپرسد، چرا این چنین به این نقاشی علاقهمند شده است. مرد پاسخ میدهد: “من برادر و خواهری ندارم، ولی پدر مرد داخل نقاشی، پسر پدر من است.” تصویر چه کسی داخل نقاشی است؟
۲۴. از پدری میپرسند، دخترهایات چه شکلی هستند؟ وی پاسخ میدهد، “آنها همگی موی بور دارند، به غیر از دو تایشان که همگی موی قهوهای دارند، به غیر از دو تایشان که همگی موی قرمز دارند.” این مرد چند دختر دارد؟
۲۵. شما یک راننده اتوبوس هستید. در نخستین ایستگاه، ۴ نفر سوار میشوند. در دومین ایستگاه، ۸ نفر سوار میشوند. در سومین ایستگاه، ۲ نفر پیاده میشوند. و در آخرین ایستگاه، همه پیاده میشوند. پرسش این است که چشمهای راننده اتوبوس چه رنگی هستند؟
چیستان ۲۶: کلمهای که حاوی تمام حروف است؟
۲۷. وارد اتاق تاریکی میشوید. داخل اتاق، یک اجاق گاز، یک چراغ گردسوز، و یک شمع است. کدامیک را زودتر روشن میکنید؟
۲۸. مرد تاجری اسبی را به قیمت ۱۰ دلار میخرد، و ۲۰ دلار میفروشد. وی سپس همان اسب را به قیمت ۳۰ دلار میخرد و ۴۰ دلار میفروشد. مجموع سود این مرد از این دو معامله چهقدر بوده است؟
۲۹. آن چیست که هنگام طلوع روی چهار پا راه میرود، در اواسط وقت روی دو پا، و نزدیکیهای غروب روی سه پا؟
۳۰. یک خرگوش صحرایی داخل جنگل است. این خرگوش شروع به دویدن میکند. این خرگوش زیر کدام درخت پنهان میشود؟
۳۱. دو نفر به سمت یکدیگر حرکت میکنند. هر دو کاملا شبیه یکدیگر هستند. کدامیک زودتر سلام میکند؟
۳۲. یک بالون هوای گرم با جریان مداوم هوا در حال حرکت به سمت جنوب است. پرچم روی سبد این بالون به کدام سمت تکان میخورد؟
۳۳. رازداری که تا سرش را نبرید، رازش را نمیگوید؟
۳۴. آن چه کلمهای است که در لغتنامه اشتباه است؟
۳۵. آن چیست که چشم دارد، ولی نمیتواند ببیند؟
چیستان ۳۶: آن کدام اختراع بشر است که به ما امکان میدهد آن طرف دیوار را ببینیم؟
۳۷. من را از جایام خارج میکنند و سرم را خراش میدهند؛ آنچه قبلا قرمز بود، سیاه میشود. من چه هستم؟
۳۸. اگر به صورتام نگاه کنی، هیچ کجا ۱۳ نخواهی یافت. من چه هستم؟
۳۹. هر هشتتایمان به جلو میرویم، و به عقب بر نمیگردیم، تا از پادشاهمان در برابر دشمن محافظت کنیم. ما چه هستیم؟
۴۰. آن چیست که ۱۳ قلب دارد و هیچ اندام دیگری ندارد؟
چیستان ۴۱: آن چیست که هرگز سوال نمیپرسد، ولی معمولا به آن جواب میدهیم؟
۴۲. سفید است ولی قند نیست، ریشه دارد ولی درخت نیست. آن چیست؟
۴۳. آن چیست که رادیو و دریا هر دو دارند؟
۴۴. من فقط وقتی به درد میخورم که پر باشم؛ با این حال، پر از سوراخام. من چه هستم؟
۴۵. چه چیز خاصی در عدد ۵۴۲،۳۶۹،۸۷۱ وجود دارد؟
۴۶. تو با هر قدم میروی و آن با هر قدم میماند. آن چیست؟
چیستان ۴۷: سفرهای زیادی رفتهام، و فقیرها و غنیها دیدهام؛ ولی هیچ کس نمیداند به کجا خواهم رفت. هیچ کس من را نمیبیند، ولی کارم را میبیند. من چه هستم؟
۴۸. آن چیست که اگر از آسمان بیفتد نمیشکند، ولی با دندان میشکند؟
۴۹. آن چیست که بالا و پایین میرود، ولی حرکت نمیکند؟
۵۰. آن چیست که در طول شبانهروز دست به کمر ایستاده؟
۵۱. شیرین است، ولی طعم ندارد؛ سنگین است، ولی وزن ندارد. آن چیست؟
۵۲. شاه فردیناند هیچ فرزند و جانشینی نداشت؛ از این رو، تصمیم گرفت مسابقهای ترتیب دهد و شایستهترین فرد را انتخاب کند، تا پس از مرگاش جانشین وی شود. شاه فردیناند به همهی داوطلبان یک دانه داد، و به آنها گفت هر فردی که زیباترین و سالمترین گیاه را پرورش دهد، برندهی تاج و تخت خواهد شد. در روز مقرر، همهی حریفان در یک جا جمع شدند؛ پادشاه صدها گیاه با اندازهها و شکلهای مختلف را در مقابلاش دید. با این حال، وی همه را نادیده گرفت و دختری را برنده اعلام کرد که گلدانی را به همراه آورده بود که فقط مقداری خاک مرطوب در آن بود. چرا این دختر برنده اعلام شد؟
۵۳. براندون در یک شهربازی در حال قدم زدن بود. مردی از داخل یکی از غرفهها براندون را صدا زد و به وی گفت، “اگر من بتوانم وزن دقیق تو را روی تکهای کاغذ بنویسم، باید ۵۰ دلار به من بدهی. ولی اگر نتوانم این کار را بکنم، ۵۰ دلار به تو خواهم داد.” براندون نگاهی به داخل غرفه انداخت و ترازویی پیدا نکرد، و سپس، پیشنهاد مرد را پذیرفت. از آنجا که وزن انسان ممکن است چند صد گرمی نوسان داشته باشد، تصمیم گرفت هر عددی را که مرد روی کاغذ بنویسد، نپذیرد و بگوید وزناش کمتر با بیشتر است. در پایان، مرد داخل غرفه ۵۰ دلار را برد. وی چگونه توانست این کار را انجام دهد؟
۵۴. قبلا صدای من را شنیدی، با این حال، یک بار دیگر صدای من را میشنوی. سپس من میمیرم، تا اینکه دوباره من را صدا کنی.
۵۵. با صدای من، مردان رویاپردازی میکنند یا پا به زمین میکوبند؛ با صدای من، زنان میخندند یا گاهی گریه میکنند.
چیستان ۵۶: آن چیست که مردان بیش از زندگی دوست دارند، و از آن بیش از مرگ یا درگیری مرگبار میهراسند؟ آن چیست که فقیر دارد، غنی میخواهد، و هوس مردان را ارضا میکند؟ آن چیست که خسیس میدهد و ولخرج نگه میدارد، و همهی آدمها با خود به گور میبرند؟
۵۷. یک دانه در کنج، یک دانه در خانه، هیچ در اتاق، و دو تا در دندان. آن چیست؟
۵۸. دیده نمیشود، وزنی ندارد، ولی وقتی داخل یک بشکه میرود، آن را سبکتر میکند. آن چیست؟
چیستان ۵۹: آن چه حیوان درندهای است که سرش را میخوریم؟
۶۰. هر آنکه میسازدش، نامی از آن نمیبرد؛ هر آنکه میگیردش، نمیشناسدش؛ هر آنکه میشناسدش، نمیخواهدش.
۶۱. من را جایی دیدی که هرگز نبودم و نمیتوانم باشم. و با این حال، دقیقا در همان جا، دائما من را میبینی.
۶۲. نام من را بگویی، ناپدید میشوم. من چیستام؟
۶۳. میتوانم دراز باشم یا کوتاه، طبیعی باشم یا مصنوعی، رنگارنگ باشم یا سفید، گرد باشم یا مستطیل. من چه هستم؟
۶۴. آن چیست که هر چه بیشتر میکشیم، کوتاهتر میشود؟
۶۵. آن چیست که وقتی خشک میکند، خیس میشود؟
۶۶. آن چیست که من یکی دارم، تو دو تا داری، و او هیچ ندارد؟
چیستان ۶۷. رودخانههایی دارد بدون آب، شهرهایی بدون ساختمان، و جنگلهایی بدون درخت. آن چیست؟
۶۸. آن چیست که در بچگی رایگان است ولی در پیری بسیار گران؟
۶۹. آن چیست که یک چشم دارد، ولی باز هم نمیتواند ببیند؟
۷۰. سی اسب سفید روی یک صخرهی قرمز رنگ ایستادهاند، ابتدا نشخوار میکنند، سپس قدم میزنند، و در آخر سر جای خود میمانند. آنها چه هستند؟
۷۱. سی مرد و فقط دو زن – که البته از همه قویترند، لباسهای سیاه و سفید پوشیدهاند، و میتوانند ساعتها با هم مبارزه کنند. آنها چه هستند؟
۷۲. نورهای مختلف من را به عکسالعمل وا میدارند، زیرا هر یک میتوانند اندازهام را تغییر دهند. من چه هستم؟
۷۳. وقتی نمیدانی چه هستم، چیزی هستم؛ وقتی میدانی چه هستم، چیزی نیستم. من چه هستم؟
۷۴. من را از نوک سر تا نوک پایتان استفاده میکنید؛ هر چه کار میکنم، لاغرتر میشوم. من چیستام؟
۷۵. همه دنبالام میگردند، ولی از رو به رو شدن با من تنفر دارند. برای برخی عذاب، و برای برخی تسکینام. من چه هستم؟
۷۶. اگر به من غذا بدهی زنده میمانم، و اگر به من آب بدهی میمیرم. من چه هستم؟
۷۷. مردی در ماشین نشسته است. این مرد سه در را در مقابل خود میبیند؛ یکی در طلایی، دیگری در نقرهای، و سومی دری که از الماس ساخته شده است. وی از کدام در پیاده میشود؟
۷۸. آن چیست که یک لحظه میخوری، و روزها میخوابی؟
۷۹. هنگام صبحانه، ساعت مرد داخل فنجانی پر از قهوه افتاد، ولی خشک ماند. چگونه؟
۸۰. زنان زیادی را به عقد در آورده، ولی هرگز با زنی عقد نکرده. او کیست؟
۸۱. اگر من را با چاقو ببری، من گریه نخواهم کرد، ولی تو بسیار گریه خواهی کرد. من چه هستم؟
۸۲. با وجودی که چهارپا است، ولی حرکت نمیکند. آن چیست؟
۸۳. وارد آن میشوی، ولی داخل آن نیستی؛ فضای زیادی دارد، ولی اتاق ندارد. کلیدهای زیادی دارد، ولی دری را نمیتواند باز کند. آن چیست؟
چیستان ۸۴: دیوید چند روز در بیمارستان بستری بود؛ با این حال، نه بیمار بود و نه آسیبی دیده بود. و با اینکه از هر لحاظ کاملا سالم بود، وی را خوابیده از بیمارستان مرخص کردند. چرا؟
۸۵. آن چیست که هر چه پیش میروی، بیشتر بر جایاش میگذاری.
۸۶. آیا میتوانید سه روز پشت سر هم را نام ببرید، بدون آنکه از کلمههای شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه، پنجشنبه، و جمعه استفاده کنید؟
۸۷. خانم و آقای ماسترد ۶ دختر دارند، و هر دختر یک برادر. تعداد اعضای خانوادهی ماسترد چند نفر است؟
۸۸. یک پزشک و یک رانندهی اتوبوس، هر دو، عاشق زن زیبا و جذابی به نام سارا هستند. رانندهی اتوبوس باید به یک سفر طولانی برود که یک هفته طول خواهد کشید. وی پیش از رفتن به سفر، هفت سیب را به سارا میدهد. چرا؟
۸۹. پدر پوریا سه پسر دارد: سیاوش، پرویز و …………… ؟
۹۰. اتاق نشیمنی که حرکت میکند؟
۹۱. کلیدهای زیادی دارد، ولی حتی یک در را هم نمیتواند باز کند. آن چیست؟
۹۲. قبل از آنکه قلهی اورست کشف شود، بلندترین قلهی روی زمین چه قلهای بود؟
۹۳. در خانهی یک طبقهای زندگی میکنید که تماما از چوب درخت سرخچوب یا همان ردوود ساخته شده است. پلههای این خانه چه رنگی است؟
۹۴. آن چیست که فقط متعلق به شما است، ولی سایر آدمها بیشتر از شما از آن استفاده میکنند؟
۹۵. نه گوشت دارند، و نه پر؛ نه پولک دارند، و نه استخوان. با این حال، به طور کامل، انگشت و شست دارند. آنها چه هستند؟
۹۶. آن چیست که شکستهاش بیشتر به درد میخورد؟
چیستان ۹۷: چگونه میتواند مردی زیر دوش باشد، ولی حتی یک تار از موهایاش هم خیس نشود؟
۹۸. آن چیست که در روسیه اول است و در فرانسه دوم؟
۹۹. آن چیست که بسیار آسان میتوانی بلندش کنی، ولی به سختی میتوانی پرتاباش کنی؟
۱۰۰. مرد کفاشی به رهگذران میگوید، کفششان را به طور رایگان واکس میزند. ولی در نهایت، رهگذران بدون هیچ زور و اجباری از جانب مرد کفاش، مجبور هستند به وی پول بدهند. چرا؟
۱۰۱. برای بیدار شدنات فریاد میزنم و برای خوابیدنات لالایی میخوانم. من با تو صحبت میکنم، ولی اگر با من صحبت کنی، بقیه فکر میکنند دیوانه شدهای. من چه هستم؟
۱۰۲. مردی از برج ایفل متنفر بود، ولی هر روز در رستوران طبقهی اول این برج غذا میخورد. چرا؟
۱۰۳. بازاری است تو در تو؛ اول چرم فروشان، سپس پرده فروشان، و در دل بازار، یاقوت فروشان قرار دارند. آن چیست؟
۱۰۴. آن کدام جنگ است که اسبها در آسماناش پرواز میکنند؟
۱۰۵. آن کیست که حتی همهی رئیس جمهورهای دنیا هم کلاهشان را برایاش بر میدارند؟
۱۰۶. نام برادر شهردار شهر ”جان” است. ولی جان میگوید، هیچ برادری ندارد. چهطور ممکن است؟
۱۰۷. بخشی از یک ظرف که هیچ وقت داخلاش جا نمیشود. آن چیست؟
۱۰۸. آن چیست که ذاتاش آب است و دشمناش هم آب؟
چیستان ۱۰۹: دو دختر با یکدیگر شام خوردند. سپس هر دو نوشیدنیهای سرد پر از یخ سفارش دادند. یکی از دخترها پنج لیوان نوشیدنی را پشت سر هم خورد، در حالی که در طول این مدت، دختر دیگر فقط یک لیوان نوشید. دختری که فقط یک لیوان نوشیده بود، در دم جان سپرد، ولی دختر دیگر زنده ماند. همهی این نوشیدنیها مسموم بودند. چهطور دختری که نوشیدنی بیشتری خورده بود، زنده ماند؟
۱۱۰. دو برادر در دو طرف یک کوه زندگی میکنند، ولی هیچ وقت موفق نشدهاند همدیگر را ببینند. آنها چه هستند؟
۱۱۱. جسد مردی در حالی داخل خانهاش پیدا شد که در یک دستاش دستگاه ضبط صوت نوار کاست بود و در دست دیگرش یک تفنگ. پلیس وارد خانه شد، و فورا دستگاه ضبط صوت را روشن کرد: “من دیگر انگیزهای برای زندگی ندارد، و نمیتوانم ادامه دهم” و سپس صدای شلیک گلوله به گوش رسید.
پلیس پس از شنیدن این صدای ضبط شده، فورا متوجه شد که هیچ گونه خودکشی رخ نداده، بلکه جنایتی اتفاق افتاده است. پلیس چگونه به چنین مسئلهای پی برد؟
۱۱۲. یک بازرس پلیس که فقط چند روز تا شناسایی حلقه قاچاقچیان بینالمللی نفت فاصله داشت، ناگهان ناپدید شد.
ماموران پلیس پس از آنکه آخرین محل اقامت وی را شناسایی کردند، یادداشتی را در آنجا یافتند که بر روی آن نوشته شده بود:
710 57735 34 5508 51 7718
در حال حاضر، آنها سه مظنون دارند به نامهای بیل، جان، و تاد.
آیا میتوانید زبان رمزنویسی شدهی بازرس را تشخیص دهید و رئیس قاچاقچیان را شناسایی کنید؟
۱۱۳. جسد مردی که در صبح روز یکشنبه به قتل رسیده بود، در خانهاش پیدا شد. همسر مقتول با پلیس تماس گرفت. پلیس از همسر مقتول و کارکنان خانه بازجویی کرد، و هر کدام دلایل و بهانههای زیر را آوردند:
همسر مقتول ادعا کرد در لحظهی قتل خوابیده بود؛ پیشخدمت گفت در حال تمیز کردن کمدها بود، باغبان نیز گفت در حال چیدن سبزی بود، خدمتکار نیز ادعا کرد در حال برداشتن نامهها از صندوق پست بود، و آشپز نیز گفت در حال آماده کردن صبحانه بود.
پلیس بلافاصله قاتل را شناسایی و دستگیر کرد. قاتل چه کسی بود و پلیس چگونه وی را شناسایی کرد؟
۱۱۴. در خیابان فریمونت یک جنایت رخ داده است. مظنون اصلی این جنایت مردی است به نام شان بیکر. گفته میشود مردی در حال راه رفتن در امتداد پیادهرو بود که ناگهان از ناحیهی شکم مورد اصابت یک گلوله قرار میگیرد.
فرد مظنون دارای موهای قهوهای و چشمهای آبی است و کت گشادی با برند آرمانی به تن کرده است – درست مثل مشخصات شان بیکر.
شان بیکر در این مورد میگوید، “در اطراف پارک در حال قدمزنی بودم که مردی را دیدم در پیادهرو راه میرود. ناگهان، فردی از پشت به وی شلیک کرد! من تا آنجایی که میتوانستم با سرعت به سمت خانه دویدم.”
پلیس از شان بیکر میخواد مشخصات آن فرد را بازگو کند.
وی میگوید، “این فرد سبیل و موی قرمز داشت، و یک کت گشاد با برند آرمانی به تن کرده بود.”
یکی از افسران پلیس معتقد است، شان بیکر دروغ میگوید. چرا؟
۱۱۵. یک قاتل به مرگ محکوم شده است. وی باید از میان سه اتاق، یکی را انتخاب کند:
اتاقی پر از زبانههای آتش، اتاقی پر از جنایتکارانی که دارای اسلحههای آمادهی شلیک هستند، یا اتاقی که در آن شیرهایی زندگی میکنند که سالها است غذا نخوردهاند. کدام اتاق امنتر است؟
۱۱۶. مردی همسر خود را به وسیلهی یک چاقو در خودرو به قتل میرساند. هیچکس اطرافشان نیست که این شاهد این جنایت باشد.
مرد جسد همسرش را از خودرو بیرون میاندازد، و بسیار دقت میکند تا هیچ اثر انگشتی از خود بر روی بدن مقتول به جای نگذارد.
سپس، وی چاقو را از بالای صخره به داخل درهای میاندازد که هیچ فردی نتواند آن را پیدا کند؛ و در نهایت، به خانه میرود.
یک ساعت بعد، پلیس با مرد تماس میگیرد و به وی میگوید، همسرش به قتل رسیده است و باید فورا در محل وقوع جرم حاضر شود.
به محض آنکه این مرد به محل مورد نظر میرسد، پلیس وی را دستگیر میکند. چگونه پلیس قاتل را تشخیص داد؟
۱۱۷. جسدی در پایین یک ساختمان چند طبقه پیدا شد. وضعیت جسد به طور واضح نشان میداد که این فرد با نیت خودکشی از یکی از طبقات ساختمان به پایین پریده است.
یک بازرس جنایی مامور رسیدگی به پرونده شد. وی به طبقهی اول ساختمان رفت، و وارد اتاقی شد که جسد در جهت همان اتاق در پایین ساختمان پیدا شده بود.
وی پنجرهای را که جسد دقیقا در پایین آن افتاده بود، باز کرد و سکهای را به زمین انداخت. سپس به طبقهی دوم رفت و دقیقا همین کارها را تکرار کرد. وی به همین ترتیب تا آخرین طبقهی ساختمان رفت. در نهایت، به پایین برگشت و به همکاراناش گفت که این اتفاق یک جنایت بوده و خودکشی نبوده است.
بازرس چگونه متوجه شد که این اتفاق یک جنایت بوده است؟
۱۱۸. دختری در مراسم خاکسپاری مادرش حضور یافت، و در آنجا با مردی ملاقات کرد.
دختر به شدت در مورد این مرد کنجکاو شد، و تصمیم گرفت اطلاعات بیشتری دربارهی وی به دست بیاورد.
همینطور که دختر در اطراف میچرخید، به یادش آمد که نام یا شمارهی مرد را نپرسیده است. سپس، هنگامی که میخواست مرد را پیدا کند، متوجه شد که وی آنجا را ترک کرده است.
یک هفته بعد، این دختر برای پیدا کردن آن مرد، برادر بزرگتر خود را به قتل رساند. چرا؟
۱۱۹. مرد ثروتمندی داخل کلبهی کوچکی به تنهایی زندگی میکرد. این مرد که تقریبا معلول بود، همه چیز را سفارش میداد تا برایاش به کلبه بیاورند. یک روز پنجشنبه، هنگامی که پستچی نامهای را برای مرد آورده بود، متوجه شد در کلبه نیمه باز است. پستچی از میان در کلبه، بدن مرد را دید که روی زمین افتاده و اطرافاش پر از خون خشکیده است.
هنگامی که ماموران پلیس به محل رسیدند، شروع به بررسی صحنه کردند. در ایوان خانه دو بطری شیر گرم، روزنامهی دوشنبه، یک کاتالوگ، یک آگهی، و نامهای باز نشده وجود داشت.
ماموران پلیس متوجهی یک فریبکاری شدند. آنها به چه کسی مظنون شدند، و چرا؟
۱۲۰. آن چیست که وقتی باران میبارد، اشک آن نیز روان میشود؟
جواب چیستان
۱. آرایشگر
۲. لغتنامه
۳. موج
۴. زمان
۵. انگور
۶. زیپ
۷. کلید
۸. پوست
۹. حرف “الف”
۱۰. لبخند
۱۱. هیچ کس؛ زیرا آرایشگر شهر سویا یک زن است.
۱۲. قول
۱۳. هیچ کدام دروغ نمیگویند؛ رابرت سه خواهر دارد که هر سه پزشک هستند.
۱۴. همچنان ۱۰ ماهی داخل تانکر هستند.
۱۵. هر یک با حریفان مختلفی بازی کردهاند.
۱۶. اگر پاسختان ۵۰۰۰ است، اشتباه کردهاید؛ پاسخ صحیح ۴۱۰۰ است.
۱۷. جاده از شهرها و سرزمینها عبور میکند، ولی حرکت نمیکند.
۱۸. سه پاسخ صحیح وجود دارد؛ ۵۱ و ۱۵، ۴۲ و ۲۴، ۶۰ و ۰۶.
۱۹. پنجمین خواهر نیز با مریم شطرنج بازی میکند.
۲۰. حرف “ر”
۲۱. تابوت
۲۲. فاصلهی دست جادوگر تا زمین بیشتر از ۶۰ سانتیمتر است؛ یعنی تخم مرغ دستکم تا ۶۰ سانتیمتر سالم میماند.
۲۳. تصویر پسر این مرد.
۲۴. سه دختر. یکی مو بور، دیگری مو قهوهای، و دیگری مو قرمز.
۲۵. این معما با این جمله آغاز میشود: شما یک راننده اتوبوس هستید. پاسخ این پرسش میتواند رنگ چشمهای شما باشد.
۲۶. کیبورد
۲۷. قبل از هر کدام، باید کبریت را روشن کرد.
۲۸. بیست دلار
۲۹. انسان؛ در دوران نوزادی چهار دست و پا راه میرود، در دوران بزرگسالی روی دو پا، و هنگام پیری با عصا.
۳۰. زیر یک درخت مرطوب
۳۱. فرد مودبتر
۳۲. بالون هوای گرم همسو با جهت جریان هوای اطرافاش حرکت میکند؛ بنابراین، پرچم روی سبد این بالون در هیچ جهتی تکان نمیخورد.
۳۳. نامه
۳۴. غلط
۳۵. در (چشمی در)
۳۶. پنجره
۳۷. کبریت
۳۸. ساعت
۳۹. مهرههای سرباز شطرنج
۴۰. کارتهای بازی
۴۱. زنگ در
۴۲. دندان
۴۳. موج
۴۴. الک
۴۵. این عدد از اعداد ۱ الی ۹، به ترتیب حروف الفبا، تشکیل شده است.
۴۶. رد پا
۴۷. باد
۴۸. تخمه
۴۹. پله
۵۰. آفتابه
۵۱. خواب
۵۲. شاه فردیناند انسانی مهربان و با تدبیر بود و میخواستم فردی جانشیناش شود که یقینا قابل اعتماد باشد. وی به جای دانههای واقعی، به همهی داوطلبان سنگریزههای کوچکی داده بود؛ از این رو، همهی آنهایی که به طور کلی گیاهی پرورش داده بودند، قطعا آن سنگریزهها را با دانههای واقعی عوض کرده بودند، تا فقط بتوانند در این رقابت برنده شوند. یعنی همهی آنها به جز آن دختر صداقت نداشتند.
۵۳. مرد داخل غرفه بر روی کاغذ نوشت، “وزن دقیق تو”.
۵۴. اکو یا انعکاس صدا
۵۵. موسیقی
۵۶. هیچ
۵۷. حرف “ن”
۵۸. سوراخ
۵۹. شیر
۶۰. پول تقلبی
۶۱. انعکاس تصویر
۶۲. سکوت
۶۳. ناخن
۶۴ . سیگار
۶۵. حوله
۶۶. نقطه
۶۷. نقشه جغرافیایی
۶۸. دندان
۶۹. سوزن
۷۰. دندانهای انسان
۷۱. مهرههای شطرنج
۷۲. مردمک چشم
۷۳. معما (چیستان)
۷۴. یک قالب صابون
۷۵. حقیقت
۷۶. آتش
۷۷. وی از در ماشین پیاده میشود.
۷۸. سرما
۷۹. داخل فنجان فقط پودر قهوه بود.
۸۰. کشیش
۸۱. پیاز
۸۲. میز
۸۳. کامپیوتر
۸۴. دیوید تازه به دنیا آمده بود.
۸۵. رد پا
۸۶. دیروز، امروز، فردا
۸۷. تعداد اعضای خانوادهی ماسترد ۹ نفر است. هر دختر یک برادر دارد، یعنی یک برادر برای تمام دخترها؛ به این ترتیب، ۶ به علاوهی ۱، به علاوهی ۲ میشود ۹.
۸۸. زیرا از قدیم میگویند، روزی یک سیب میل کنید و پزشک را از خود دور کنید.
۸۹. پوریا
۹۰. اتاق ماشین
۹۱. پیانو
۹۲. قلهی اورست
۹۳. این خانه یک طبقه است و پلهای ندارد.
۹۴. نام
۹۵. دستکش
۹۶. تخم مرغ
۹۷. شیر آب باز نباشد.
۹۸. حرف “ر”
۹۹. پر
۱۰۰. مرد کفاش یک لنگه از کفشهای رهگذران را به طور رایگان واکس میزند؛ به این ترتیب، بیشتر رهگذران برای واکس زدن لنگهی دیگر کفش به وی پول میدهند.
۱۰۱. رادیو
۱۰۲. زیرا آنجا تنها جایی بود که برج ایفل دیده نمیشد.
۱۰۳. انار
۱۰۴. شطرنج
۱۰۵. سلمانی
۱۰۶. شهردار شهر یک زن است.
۱۰۷. درب ظرف
۱۰۸. یخ
۱۰۹. یخهای داخل نوشیدنیها حاوی سم بودهاند.
۱۱۰. دو چشم که هیچ وقت نمیتوانند مستقیما همدیگر را ببینند.
۱۱۱. اگر خودکشی اتفاق افتاده بود، دستگاه نوار کاست را از اول پخش نمیکرد.
۱۱۲. اگر این اعداد را وارونه کنید، دو جملهی انگلیسی را میتوانید تشخیص دهید:
BILL IS BOSS HE SELLS OIL
به این معنی که “بیل رئیس است. او نفت میفروشد.”
۱۱۳. خدمتکار قاتل بود، زیرا در بسیاری از کشورهای جهان، صبح روز یکشنبه هیچ نامهای به صندوق پست وارد نمیشود.
۱۱۴. شان بیکر قطعا نمیتوانست صورت قاتل را ببیند تا بتواند سبیل وی را تشخیص دهد.
۱۱۵. گزینهی سوم. احتمالا این شیرها مرده باشند.
۱۱۶. مرد بدون آنکه پلیس آدرس محل وقوع جنایت را بگوید، به آنجا رفته بود.
۱۱۷. تمام پنجرهها بسته شده بودند.
۱۱۸. آن مرد برای شرکت کفن و دفن کار میکرد. دختر دیوانه بود.
۱۱۹. پلیس به فردی مظنون شد که برای مقتول روزنامه میآورد. با اینکه شیر و سایر اقلام، به موقع، در روزهای سهشنبه و چهارشنبه آورده شده بودند، روزنامه از روز دوشنبه به بعد آورده نشده بود.
۱۲۰. ناودان