۱۰ عادت آدم های غمگین و چگونگی اجتناب از آن ها
تفاوت عمیقی بین افسردگی بالینی و غمگینی مزمن وجود دارد که لازم است وجه تمایز آن را به روشنی بیان کنیم. افسردگی ناشی از عدم تعادل شیمیایی در مغز است، در حالی که غمگینی یک حالت روحی است که اغلب حاصل روشی است که برای زندگیمان انتخاب میکنیم. با این حال، غمگینی هم مانند افسردگی قابل تشخیص و قابل درمان است.در این نوشتار ۱۰ عادت آدم های غمگین آمدهاست، که همهی آنها اجتنابپذیر هستند.
۱۰ عادت آدم های غمگین
بعضی از آدم ها برای مدت خیلی کوتاهی غمگین و ناراحت هستند شاید دلیلش مساله ناراحت کننده یا اتفاق ناگوار در زندگی شان باشد که بعد از مدتی فراموش می کنند و به حالت عادی خود باز می گردند. از سوی دیگر بعضی ها ذاتا غمگین هستند و این غمگینی تا ابد همراه آنها است. دلیل غمگینی و ناراحتی آدم های غمگین چیست؟ آیا این عادت آنها است؟ اگر اینگونه است چرا سعی بر ترک آنها نمی کنند؟شادی چیزی است که همهی ما سعی میکنیم آن را بهدست بیاوریم. ما به عنوان بشر میتوانیم این حقیقت را بپذیریم که: الف) زندگی کوتاه است، و ب) غمگینی زندگیمان را دشوار میکند. همانطور که همهی آدمها میدانند، عادتهای ما تاثیر شگرفی روی کیفیت زندگیمان دارند؛ بهطور خاص، این عادتها مستقیما روی شادی ما (یا عدم شادی ما) تاثیر میگذارند.
“من مصمم هستم در هر اوضاعی که قرار گرفتم، بشاش و شاد باشم. چون فهمیدهام بخش عظیمی از بدبختی ما ناشی از شرایطمان نیست بلکه ناشی از حالت روحی ما است.”- مارتا واشنگتن، همسر نخستین رییسجمهور امریکا، جرج واشنگتن.
۱. گلایهگزاری مزمن
آدمهای شاد و موفق زیاد گلایه نمیکنند. از سوی دیگر، انگار گلایهگزارهای مزمن همیشه چیزی منفی برای گفتن دارند… حتی وقتی اطرافیانشان شاد هستند! نتیجهگیری: همهی ما در مدت عمرمان در شرایط مختلفی قرار میگیریم، اما در نهایت این شرایط مال ما هستند، منصفانه یا غیرمنصفانه، خواسته یا ناخواسته. به جای گلایه، به دنبال راهحلی برای مشکلات باشید، گلایهگزاری به جایی نمیرسد.
۲. منتقد بودن، از خود و دیگران
نحوهی صحبت کردن ما با خودمان تصور ما از خودمان را، چه خوب چه بد، شکل میدهد. ارزش قائل شدن برای خودمان یکی از مولفههای ضروری برای شادی ما است، داشتن احساسی خوب نسبت به خودمان، حقی است که همهی ما از آن برخوردار هستیم. وقتی اشتباهی رخ میدهد آن را درک کنید، بپذیرید، و بگذرید… دچار خودگوییهای منفی نشوید. از این گذشته، به تفاوتهای ذاتی دیگران احترام بگذارید و حق آنها را برای داشتن زندگی شاد و عاری از انتقاد ناروا، به رسمیت بشناسید.
۳. زندگی برای اسباب و وسایل
ما در جامعهای مادی زندگی میکنیم، جامعهای که در آن مدام با تبلیغات جدیدترین ماشین، اسباب و وسایل، یا کارت اعتباری بمباران میشویم؛ و همهی اینها قول یک زندگی آسانتر و رضایتبخشتر را میدهند. حتی یک ثانیه هم آن را باور نکنید. هرچند ممکن است خریدن یک محصول جدید منبع هیجان مورد نیازتان را تامین کند، اما دوامی نخواهدداشت. آیا تا به حال اصطلاح “خریداران پشیمان میشوند” را شنیدهاید؟ ساخته شدن این جمله دلیل دارد. به جای خرید، به دنبال چیزی باشید که نیازی به باز کردن پلاستیک روی محصول نداشتهباشد، ورزش، مطالعه، دیدن مناظر جذاب، هرچیزی که بدون بدهی بار آوردن باعث رضایت میشود.
۴. اعتیادهای منفی
بیشتر چیزها در حد اعتدال خوب هستند-خوراکی، یک یا دو نوشیدنی، تفریح…اما وقتی این چیزها مهمترین جایگاه را در زندگیمان میگیرند، تبدیل به مشکل میشوند. متاسفانه، بسیاری از آدمها نیازهایشان را از طریق عادتهای اعتیادآور، بهویژه وابستگی به الکل و مواد مخدر، برطرف میکنند. آیا یک طرح خوب برای ترک این اعتیادها میخواهید؟ علایقتان را بیابید و تا آنجا که ممکن است در راستای علایقتان زندگی کنید.
۵. افسوس خوردن برای گذشته
افسوس خوردن نهتنها بیفایده است، بلکه میتواند بینهایت مضر باشد. پژوهشها مدام نشان میدهند افکار منفی تکراری دربارهی تصمیمهایی که در گذشته گرفتهاید، اغلب مقدمهی استرس و افسردگی مزمن است. بر اساس گزارش سایکالوجی تودی، ۴ روش برای کنار آمدن با افسوس وجود دارد: ۱) از اشتباهات درس بگیرید اما بیش از حد به آنها فکر نکنید، ۲) اگر نمیتوانید اوضاع را تغییر دهید، بیخیال شوید، ۳) مطمئن شوید بیش از حد سرزنش نمیشوید، ۴) اوضاع را با دید مثبتتر در چارچوب جدیدی قرار دهید.
۶. نگرانی برای آینده
ممکن است در آینده اتفاقهای زیادی بیفتد. قرار نیست این ما را تضعیف کند(کاملا برعکس)؛ بلکه یک حقیقت ساده را بیان میکند. کاری که ما میتوانیم انجام دهیم زندگی در زمان حاضر با حداکثر استفاده از قابلیتها و استعدادهای خدادادی است، که ما را قادر و توانمند میسازد تا زندگی شادتری داشتهباشیم. دوباره این عبارت: زندگی در زمان حاضر. وقتی دشواریها پدیدار میشوند با آنها روبهرو شوید و کنار بیایید. از چیزهای زیبای زندگی لذت ببرید و آنها را کامل تجربه کنید…حاضر باشید.
۷. هدایت شدن با ترس
بله، ترس میتواند شرایط را برای غمگینی مهیا کند. برای اینکه این را کاملا درک کنیم، باید دوباره به حاضر بودن برگردیم. خیلی ساده است، ما نمیتوانیم اجازه دهیم ترس از چیزهای نامعلوم(و/یا اجتنابناپذیر) کیفیت زندگیمان را پایین بیاورد. ترس یک فرآیند فکری منفی است که اغلب بهصورت خودکار انجام میشود. به یاد داشتهباشید، ما افکار منفیمان نیستیم. ما ترس، نگرانی، اضطراب یا هر فرآیند فکری منفی دیگر نیستیم.
۸. سخنچینی
هیچچیز بیشتر از صحبتهای کوتاه دربارهی دیگران، برانگیزندهی غمگینی نیست. به هر حال، چرا فردی شاد و بااعتماد بهنفس باید در کاری مشارکت کند که هیچ فایدهای ندارد؟ این آدمها سخنچینی نمیکنند. سخنچینی کاری است که کودکان در زنگ تفریح انجام میدهند، نه انسانهای بالغی که سعی دارند زندگیشان را (و زندگی دیگران را) بهتر کنند.
۹. کینه داشتن
دشمنی هم مانند هیجانات منفی مشابه آن، باری غیرضروری به دوش ما است. همهی ما شاهد رفتارهای منفی آدمهای دیگر هستیم و این(گاهی به حق) منجر به عصبانیتمان میشود. اما به یاد داشتهباشید: این عصباینت تاثیری روی رفتار نابخردانهی آنها ندارد، روی شادی شما تاثیر دارد. یا ببخشید، فراموش کنید، یا نادیده بگیرید… و به زندگیتان برسید.
۱۰. بسط دادن مشکلات
دیگر عادت آدم های غمگین بسط دادن مشکلات است. وقتی غمگینی و نارضایتی را تجربه میکنیم، تقریبا همیشه نخستین واکنشمان کاملا هیجانی است. به عبارت دیگر، از کاه کوه میسازیم. اما به هر حال، ما هنوز آن مغز مارمولکی سردرگم(آمیگدال) را، یعنی مرکز تولید هیجانات منفی را داریم. به جای اینکه از کاه کوه بسازید، نگاهی عینی(با حداقل هیجان) به آن مشکل داشتهباشید، و روی راهحل تمرکز کنید