تسلط زنان در مشاغل جدید بر مردان کم تر تحصیل کرده
تسلط زنان در مشاغل جدید بر مردان کم تر تحصیل کرده نشان می دهد که امروزه مردان کمتر تحصیلکرده در کشورهای مرفه با مشاغل جدید فناوری و فمینیسم سازگار نیستند. به عبارت بهتر می توان گفت دنیا عوض شده است. در خیلی از جوامع مردها فقط به خاطر مرد بودنشان از مزایای خاصی برخوردارند اما به دنبال تلاشهای زیادی که در ۵۰ سال گذشته برای از بین بردن نابرابریهای جنسیتی انجام شده، اوضاع عوض شده است.
تسلط زنان در مشاغل جدید و از بین رفتن تسلط مردان، هم برای زنان و هم برای کل جامعه تبدیل به یک مشکل شده است. تصور آنها از جهان و جایگاهشان در آن، بر اساس مفروضاتی شکل گرفته که در گذشته درباره مردان وجود داشت. اما حالا آنها در دنیایی زندگی میکنند که آن مفروضات دیگر وجود ندارد. آنها مرجع و منبعی برای یادگیری این وضعیت جدید ندارند. در نتیجه در حوزه اقتصادی و مسائل شخصی بسیار مشکل دارند.
البته از یاد نبریم که در سطوح بالا همچنان جهان، جهان مردانه است. ۹۵ درصد مدیران ارشد مردند و ۹۸ درصد میلیونرهای جهان و ۹۳ درصد دولتمردان دنیا مرد هستند. در فیلمها، یک سوم نقشها متعلق به زنان است و سه چهارم پیش کسوتهای این رشته مرد هستند.
اما فناوری باعث شده که دیگر به کارهایی که در آنها باید عضله میداشتی و قوی میبودی، نیازی نباشد. یک ماشین جایگزین دهها مرد میشود. اما خب هنوز برخی مشاغل خطرناکتر بر عهده مردهاست و آنها کارهایی را که به خاطرشان باید از خانه دور شد بر عهده میگیرند. کارهای کثیف و خطرناک و دشوار هنوز مال مردان است و البته حقوقشان هم بیشتر است. اما پول در کارهای فکری است و اینجاست که خیلی از مردها جا میمانند. زنها از مردها در دانشگاهها پیشی میگیرند و امروزه در کشورهای پیشرفته، نسبت دخترها و پسرها در درسهای مثل ریاضی و علوم و ادبیات مساوی شده.
مطلب مرتبط: ۱۹ کشور با بالاترین نسبت زنان به مردان در تحصیلات عالیه
حضور زنان در مشاغل جدید زندگی خانوادگی را تغییر داده است. زنها نسبت به مادربزرگهایشان وضع اقتصادی بهتری دارند و نیازی به مردها ندارند تا خرجشان را بدهند. در بیشتر نقاط دنیا زنها دارند در هتلها، در رستورانها مغازهها و ادارههای دولتی کار میکنند. در کتاب «پاپان مردان»، نوشته هانا روسی، نویسنده اشاره میکند که از ۳۰ شغلی که در امریکا در حال رشد است، ۲۰ شغل مال زنان است. زنان دیگر تنها در شغلهایی که با مراقبت و خدمات رسانی در ارتباط است شاغل نخواهند بود.
نظریهای علمی درباره اینکه چرا مردها نمیتوانند پرستارهای خوبی شوند یا در حوزه خدمات خانگی فعالیت کنند وجود ندارد اما در عمل با اینکه مدرسهها میخواهند تعداد معلمان مرد را بیشتر کنند تا الگویی برای پسرها باشند داوطلبان زیادی برای این کار وجود ندارد. مردهای کم سواد در مقایسه با زنان عموما نامرتبند و رفتارشان با مشتری هم خیلی جالب نیست.
جرم و جنایت نسبت به گذشته کمتر شده اما همچنان در میان مردان بیشتر است. در امریکا ۹۰ درصد قتلها را مردان انجام میدهند و ۹۳ درصد زندانیها مرد هستند. میزان خودکشی آنها نسبت به زنان هم چهار برابر است.
مثلا برای خیلی از مردها یکی از دلایل کار پیدا نکردن، داشتن سوءسابقه است. میکل داویس، ۲۹ ساله که ۱۰ سال قبل از دبیرستان فارغالتحصیل شده، همان سالها با موضوع فروش ماری جوآنا درگیر شد. اینکه یک بار دستگیر شد، باعث شد که نتواند کار پیدا کند. او در مک دونالد، آربی و چند جای دیگر کار کرده و حالا هم توی رستورانی دارد آموزش میبیند، اما خوش میگوید که وقتی مواد میفروخت درآمد بیشتری داشت. البته که با کار خلاف نمیشود همه عمر پول درآورد و خانواده را گرداند.
داویس از دو زن مختلف دو بچه دارد اما با هیچکدام از بچهها و مادرهایشان زندگی نمیکند. او یکی از بچهها را از نظر مالی حمایت میکند و آن یکی را با سر زدن و کمک کردن در کارهای خانه. رابطهاش با یکی از مادرها خوب است اما نه در حد اینکه رابطهشان جدی شود. او وقتی درباره نقش مرد در خانه حرف میزند، انگار درباره سال ۱۹۵۰ حرف میزند: «مرد بودن یعنی از خانوادهات حمایت کنی. یعنی گیر آوردن چیزی که بدهی بخورند. یعنی سخت کار کنی که خرج شان را بدهی، ماشین داشته باشی و خانه بخری. لازم نیست زن کار کند. او باید در خانه و پیش بچهها بماند.»
این همان فاصلهای است که بین واقعیت زندگی و نقش مردها وجود دارد. زنهای شاغل پولدار نیستند اما از عهده زندگیشان برمیآیند و نیازی به مردها ندارند.
همچنان که زنان دارای موقعیت بهتر دنبال برابری هستند مردان زیادی هم رفتارهای خود را بر همین اساس تغییر دادهاند. مطالعاتی که در زمینه مسئولیتهای خانوادگی خانوادههای دووالدی انجام شده، یک جهش بزرگ نسلی را نشان میدهد. در ۱۹۶۵ در طول هفته پدرها ۴۲ ساعت کار میکردند و ۴ ساعت هم در خانه و ۲ ساعت و نیم هم بچه را نگه میداشتند. مادرها ۷ برابر پدران در خانه کار میکردند، چهار برابر پدرها بچه نگه میداشتند و یک پنجم آنها بیرون خانه کار میکردند. در مجموع مردان دو ساعت اضافه داشتند که در آن نوشیدنی بنوشند و درباره دوست پسرهای دختر غر بزنند.
بر اساس پژوهش مرکز تحقیقی پیو در سال ۲۰۱۱، کارهای خانگی به مراتب کمتر شده و حالا ماشین ظرفشویی و غذای آماده هست اما کارها هم بیشتر تقسیم میشوند. مادرها ۱۸ ساعت کار میکنند و پدرها ۱۰ ساعت و هر دو بیشتر از بچهها نگهداری میکنند. مادرها درآمد بیشتری دارند و پدرها هم ۵ ساعت کمتر بیرون خانه کار میکنند. در مجموع، مردها یک ساعت و نیم بیشتر از زنها زحمت میکشند.
بر اساس تحقیق دیگری از همین موسسه، بیشتر زوجها از این شرایط راضیاند: ۶۸ درضد زنان میگویند که به اندازه کافی با بچههایشان وقت میگذرانند و تنها ۸ درصد میگویند که با بچهها زیادی وقت میگذرانند. بسیاری از خانوادهها میگویند ایجاد تعادل بین کار و خانواده برایشان مشکل است اما در این زمنیه تفاوت زیادی بین مردان و زنان وجود ندارد. ۵۶ درصد مادرها و ۵۰ درصد پدرها میگویند که این کار خیلی یا یک طورهایی سخت است.
زوجها حالا به دلایل مختلفی از هم جدا میشوند، اما یکی از اصلیترین شکایتهای زنان از شریکشان این است که آنها سهم خود را در زندگی انجام نمیدهند.
یک تفاوت بزرگ طبقاتی هم وجود دارد: مردهای تحصیلکرده با اصول فمینیستی خودشان را تطابق میدهند اما مردهایی که درآمد کمتری دارند، این مسئله را پس میزنند. در ۱۹۷۰ تفاوت چندانی بین خانوادههای پردرآمد و کم درآمد در تغییر ازدواجشان به عنوان ازدواج موفق وجود نداشت و هر دو گروه با رقم ۷۳ درصد خود را موفق میدانستند. اکنون این آمارها تغییر کرده و مردان طبقه کارگر که ازدواج خود را موفق میدانند، به ۵۰ درصد کاهش پیدا کرده. در بریتانیا هرچه خانوادهها تحصیل کردهتر باشند، بیشتر ازدواج خود را موفق ارزیابی میکنند.
بخشی از این تفاوت به این دلیل است که مردان ناکارآمد، موقعیتهای کمتری دارند. حقوق یک مرد با تحصیلات کمتر در امریکا نسبت به ۱۹۷۹، ۲۱ درصد کاهش یافته و آنهایی که تحصیلاتشان کمتر از این است، ۳۴ درصد کمتر حقوق میگیرند. اما زنان وضعشان بهتر است زنان دیپلمه ۳ درصد بیشتر میگیرند و اگر تحصیلاتشان کمتر باشد، تنها ۱۲ درصد حقوقشان کاهش پیدا کرده است.
این یک واقعیت اجتماعی است: خیلی از مردها دیگر کاری ندارند که زنها را به ازدواج با آنها تشویق کند. یک پژوهش انجام شده توسط موسسه پیو میگوید که ۷۸ درصد زنان امریکایی که هرگز ازدواج نکردهاند، میگویند برایشان خیلی مهم است که همسر احتمالیشان شغل ثابتی داشته باشد. در حالی که تنها ۴۶ درصد مردان هرگز ازدواج نکرده چنین چیزی را گفتهاند. در عالم تئوری، این ترجیح مردان مجرد را از جست و جوی جفت بازنمیدارد. در مورد خانوادههای فقیر این مسئله معنی دارد. به هر حال درآمد دو نفر بهتر از تنها یک درآمد است. همسران میتوانند همدیگر را از نظر مالی یا در زمان بیماری و مشکلات حمایت کنند. اما این موضوع تنها زمانی صدق میکند که هر دو طرف به رابطه طولانی مدت اعتقاد داشته باشند.
مطلب مرتبط: ۶ بهترین مدرک تحصیلی برای اشتغال در آینده
اما تنها یک فاکتور را نمیتوان برای شکنندگی خانوادههای طبقه کارگر در نظر گرفت. اما تغییرات اقتصادی و فناوریک را باید به عنوان عواملی موثر بر نرمهای احتماعی درنظر گرفت.
«تینا داویسون» در شهر تالولاه آشپز است، مادر چهار بچه است که خودش تنهایی آنها را بزرگ میکند. یکی از پدرها در تگزاس است و دیگری جایی همان نزدیکیها.
او میگوید: «آنها گاهی کمک میکنند اما در کل همه کار را باید خودم انجام بدهم.» او از اینکه آن مردها را وادار به قبول مسئولیتهایشان کند، دست کشیده: «آنها همهاش دروغ میگویند. به بچهها میگویند فلان چیز را برایتان میخریم اما هرگز این کار را نمیکنند. من دیگر حتی ناراحت هم نمیشوم.»
او دیگر نگران اثر نبودن پدرها در زندگی بچههایش هم نیست. بچهها حرفهای بدی پشت سر پدرشان میزنند اما تینا به آنها میگوید «بس کنند»، چون او به هرحال پدرشان است.
در ۱۹۶۰ در میان زنان و مردان امریکایی که هرگز ازدواج نکرده بودند و بین ۲۵ تا ۳۴ سال سن داشتند، ۱۳۹ مرد شغل داشتند در حالی که برای هر ۱۰۰ زن وجود داشتند. به این دلیل که زنان معمولا با مردهایی بزرگتر از خود ازدواج میکردند. تا سال ۲۰۱۲، تنها ۹۱ مرد شاغل در مقابل ۱۰۰ زن قرار داشت.
در امریکا در ازای هر ۱۰۰ زن افریقایی امریکایی بین ۲۴ تا ۵۴ سال تنها ۸۳ مرد در همان گروه سنی وجود دارد. در برخی از شهرهای امریکا تنها ۵۰ مرد سیاه شاغل برای ۱۰۰ زن سیاه وجود دارد. در تئوری زنان سیاه میتوانند با هر نژادی ازدواج کنند اما تعداد کمی از آنها این کار را میکنند. در سال ۲۰۱۰ تنها ۹ درصد زنان سیاه با مردی از نژاد دیگر ازدواج کرده بودند.
مطلب مرتبط: ۱۰ تفاوت بین مغز زنان و مردان را بدانید
«دیو وایز» از اهالی هارتپول میگوید: «قدیمها زندگی برای مردان آسانتر بود. من در ۱۶ سالگی مدرسه را تمام کردم. ماه جولای بود که مدرسه تمام شد و اول آگوست کارم را شروع کردم. آن موقعها میدانستی کجا باید بروی کار کنی. اگر بابایت در کارخانهای کار میکرد، تو هم همانجا مشغول میشدی.»
مردان جوان هارتپول که دانشگاه رفتهاند، زندگیشان بد نیست. اما مثل همه جای دنیا پسرها توی مدرسه به خوبی دخترها نیستند. آنها مشقهایشان را نمینویسند و خواندنشان بد است. «ریموند استیل» پسر ۱۹ساله اهل هارتپول میگوید که از مدرسه خوشش نمیآمده: «آنقدر شیطانی کردم که مرا از مدرسه انداختند بیرون. اما دخترها خوب بودند. بیشتر دقت میکردند.»
زنهای هارتپول میتوانند بروند لندن، جایی که کار بیشتر هست. اما ترک کردن محل زندگی آسان نیست. در هارتپول که از چند تا خیابان تشکیل شده شبکه حمایتی بیشتر است. کاتلین و خواهرش به همدیگر در نگهداری از بچهها کمک میکنند.
مردهای هارت پول هم تفکراتی قدیمی دارند. مثل آقای ایل که میگوید اگر زن آیندهاش بیشتر از او پول دربیاورد، خیلی بد است: «این احساس را داری که بیعرضهای.».
نمونه موفق سوئد
سوئد نسبت به کشورهای دیگر در زمینه برابری جنسیتی بهتر عمل کرده است و موفقیتش به خاطر سیستم نگهداری از کودکان است. توپی در پارکهای استکهلم شوت نمیشود مگر اینکه یک بابای ریش دار با کالسکه دنبالش باشد.
«فردریک بیلد»، یک مهندس سوئدی است که از دو بچهاش نگهداری میکند. او و شریکش که کارگردان هنری است، کار نگهداری از بچه را ۵۰ -۵۰ تقسیم کردهاند. اگر بچه مریض باشد، خیلی راحت مرخصی میگیرند. آنها قبل از بچهدار شدن بحثی در این زمینه نداشتند چون به نظرشان این موضوع «طبیعی» همین است.
این طبیعی بودن به دلیل چند دهه کار دولت برای ایجاد برابری جنسیتی است. برابری پدر ومادر در نگهداری بچه از طریق قوانین حمایتی مرخصی بچهداری حمایت میشود. هر زوجی ۴۸۰ رو مرخصی برای هر بچه دارد. دولت به پدر و مادر مبلغی حدود ۹۴۶ کرون معادل ۱۱۲ دلار در روز میپردازد ۶۰ روز از این ۴۸۰ روز متعلق به مادران است و اگر از آن استفاده نکنند، از بین میرود. دولت حدود ۱۳۵۰۰ کرون به هر والد میدهد تا نقشی مساوی در نگهداری از بچه داشته باشند.
این سیاستها اثراتی داشته: میزان مشارکت مردان در نگهداری از بچهها از ۶ درصد در ۱۹۸۵ به ۲۵ درصد در ۲۰۱۳ رسیده. اما دولت راضی نیست. احزاب فمیسنیستی میخواهند که مردان ۵۰ درصد مرخصی بچهداری را استفاده کنند.
این دورنما برای خیلی از سوئدیها هم دور از دسترس است. به خصوص کسانی که کارهای یدی انجام میدهند. مردان طبقه کارگر سوئد به دلیل وجود اتحادیههای قوی کارگری مردانه معمولا درآمدشان از همسرانشان بیشتر است. در حالی که یک گارسن زن تنها بیست هزار کرون درماه در میآورد، همسرش که کارگر است پنجاه هزار کرون درآمد دارد. در میان یقه سفیدها درآمد برابرتر است و فرهنگ مردسالارانه کمتر وجود دارد. بنابراین نگهداری از بچه هم برابرتر است.
مطلب مرتبط: ۱۰ شغل که بدون مدرک تحصیلی درآمد داشته باشید
مرخصی بچهدار شدن در مورد زنان حرفهای بسیار موفق عمل میکند. بسیاری از آنها که برای دولت کار میکنند و از این مرخصی طولانی مدت راضیاند. در سوئد ۶۵ درصد مدیران در بخشهای عمومی زن هستند. اما در بخشهای غیردولتی این طور نیست. کارفرماها میدانند که استخدام یک زن جوان یعنی مرخصیهای طولانی مدت. البته کسی نمیخواهد اعمال تبعیض را تایید کند اما ۲۵ درصد زنان در بخش خصوصی قرارداد دائم ندارند و نیمه وقت کار میکنند؛ در حالی که نیمی از آنها میگویند میخواهند کار تمام وقت داشته باشند اما پیدا نکردهاند.
برخی از مردان اسکاندیناویایی هم خود را در حاشیه میبینند. «کارل اووه» نروژی است و با یک زن سوئدی ازدواج کرده. او خود را در استکهلم یک مرد مدرن و فمینیست میبیند اما در درونش یک مرد متعلق به قرن ۱۹ زندگی میکند.
در انتخابات اخیر سوئد ۲۳ درصد از مدران سوئدی از حزب دست راستی دموکراتهای سوئد حمایت کردهاند. یعنی دو برابر زنانی که به این حزب رای دادهاند. چنین الگویی را در سایر کشورهای اروپایی هم میتوان دید. مردان نسبت به زنان بیشتر به حزبهای نژادپرست و تندرو رای میدهند. حزب دموکراتهای سوئد یک حزب ضد مهاجر است. این حزب با پذیرش صدها مهاجر از سومالی و سوریه مخالف است. با فمنینیسم تندروهم مخالف است. حزب دموکراتهای سوئد میخواهد به سیستم مالیاتی خانواده محوری برگردد که در آن تنها یک نان آور وجود داشت.
برخی از هواداران حزب دموکراتهای سوئد، مردانی هستند که به دلیل تغییرات اقتصادی و تحول کارهای صنعتی به خدماتی به حاشیه رانده شدهاند. این گفته «آسا رگنر»، وزیر برابری جنسی سوئد میگوید. بقیه هم افرادی هستند که دیدگاهی بسیار قدیمی درباره خانواده دارند. سیستمی که اکثریت آن را کنار گذاشتهاند اما اقلیتی بسیار دلتنگ آن هستند. بسیاری از آنها در حسرت کشوری هستند که دیگر وجود ندارد.
مردان و چالش آینده
کمک کردن به مردان در حاشیه مانده هم آسان نیست، چون آنها دوست ندارند درباره مسائل شخصی و روابط شان حرف بزنند. در شرایط دشوار اقتصادی اوضاع برای مردان سختتر هم میشود. بر اساس پژوهشی با عنوان «رابطه، رکود اقتصادی و بازیابی»، زوجها در دوران بحران اقتصادی ۸ بار بیشتر از مواقع عادی ازهم جدا میشوند.
با وجود همه اینها، مردان طبقه کارگر تغییراتی کردهاند. حالا آنها در مقایسه با پدرهایشان بیشتر ممکن است پوشک بچه را عوض کنند یا در حال تماشای فوتبال، اتو کنند. البته آنها به همان سرعتی که دنیا تغییر کرده عوض نشدهاند و تغییرات دنیا هم تمام نشده است.
واقعیت این است که مشاغلی که تنها نیاز به عضله داشتند دیگر برنخواهند گشت. بنابراین مردها باید مغزشان را به کار بیندازند. بسیاری از کشورها در حال تجربه روشهایی هستند که مدارس را برای پسرها جذابتر کند. پیشنهاد شده که کتابهایی به آنها داده شود که بیشتر دوست دارند و زنگ تفریحهایشان هم بیشتر شود. همه اینها مفید است و به علاوه باید معلمها هم به دانشآموزان پسر بیشتر توجه نشان دهند و تعداد معلمهای مرد هم بیشتر شود.
وجود معلم مرد تنها باعث وسعت تجربه بچهها نمیشود بلکه الگوهایی هم برای مردان میسازد تا کاری منظمتر و با قاعدهتر را انجام دهند. پسرها باید یاد بگیرند که زندگی آنها شبیه ستارگان فوتبال نخواهد بود. باید بدانند که رفتار خوب و مناسب در کارهای خدماتی ضروری است.
بدیهی است که در سالهای پیش رو همچنان درآمد زنان از مردان بیشتر خواهد بود و مردان باید کارهای بیشتری در خانه انجام دهند. بیشتر کار کردن در خانه باعث میشود که احساس بهتری داشته باشند. اینکه مردان نسبت به زنان درآمدشان کمتر و کمتر شود، واقعیتی است که دیگر نمیتوان آن را کتمان کرد. برای ایجاد تعادل آنها باید در خانه بیشتر فعال شوند. زمانی که زنان و مردان در شرایط برابرتری زندگی کنند به بچههایشان هم نزدیکتر خواهند شد.
ترجمه: تحریریه سایت کسب و کار بازده
منبع: اکونومیست
تسلط زنان در مشاغل جدید بر مردان کم تر تحصیل کرده
برچسب ها economistاشتغالامریکاایالتایرانتحصیلجدیدفمینیسمفناوریمردمشاغلناسازگاریپیشرفتهکشور
- مطلب قبلی زیباترین شهرهای دنیا: ۵۰ زیباترین شهر جهان شامل اصفهان+ عکس
- مطلب بعدی ۱۰ اشتباه که افراد موفق هرگز دو بار انجام نمی دهند